آدم ها را باید نخست انسان دید و چنان دربند تشریفات بی هوده و نیز کورشو دور شوها محصور ننمود که هم خویش را از یاد ببرند و هم اسباب رشک و نیز تصور گزاف و لاجرم یاس و بغض جمهور و جماعت در آتیه شوند.
ملایری همبستگی آنلابن؛ احسان اقبال سعید – چندی پیش و در میانه همایشی پیرامون مقام زن، رئیس جمهور مسعود پزشکیان با دیدن تصویر سیمای بانوی از دست شدهاش تاب نیاورد و اشک امانش نداد. تصویر صورت خیس و چشمان اندوهناک آقای پزشکیان بازنشر فراوان یافت و البته هر کس از معبر و منظر خویش همراه،همدرد یا نافی و خشمین ماجرا را نگریست.
اهالی قدرت در یک روند تاریخی چنان از شئون معمولی انسانی تهی انگاشته می شوند و انتظار کرداری نامعمول و فراانسانی از آنان ساخته می شود که کمترین کنش نهان با باور پنهان از آنان در ناهمگونی و نمایش قرار گرفته و اسباب تحیر و اعتراض نیز می گردد.
دنیای باستان و عصر پیش از برآمدن تفکر مدرن و علم و عقل محور با میانداری افسانه و اسطوره برای سالها و قرنها از هر پدیده ملموس و انسانی حسب آرزوها و نیز هراسهای خود صورتی سنگی و فراتر از امکان و نیز محدودیت های انسان ساخته است. رسوب تاریخی گاه دامن آن ردای بلند باستان را تا اینک و اکنون رسانیده است.
پادشاه/خدایی و باور به جنبه الوهی و نظرکردگی امرا و نیز تقدیس و توان فوق بشری برای ایشان قائل شدن، همزاد ندانستن و نیز ممکنات آن روز آدمی بود.
زودپز دوقلو استیل، همراه با اقساط ۴ ماهه!!(ساخت ترکیه با ارسال رایگان)
خرید قسطی!
در شاهنامه اسپندیار پور شهریار است و یلی که ادعای تخت کیانی و فرمان پدری را دارد. او کمربسته زردشت است و هم روئینتنی که به تطهیر موبد تیغ و گرز بر تنش که دگر تن نیست و تندیس آرزوی بی مرگی و تقدس انسان و تنها در تن و بند امیر ….
سلطان جلال الدین خوارزمشاه تا سرحد جان با مغول میستیهد و عاقبت مرگی مهیب و ناعادت دارد او با امواج سند یگانه می شود و کسی نزعش را و رنجوری جان دادنش را به چشم نمی کشد تا هیمنه سلطانی و هیمهی خیال خوش نامرگی راعی و نگهبان خلق برقرار بماند و آتشش بسوزد.
این روزها تحولات سوریه را یقینا با حیرت نگاه می کنید و نام اقلیت دروزی به گوشتان آشناست. جماعتی که میان سرزمین های اشغالی، لبنان و سوریه پراکنش دارند و در سویدای شام کثرت جمعیتی با آنان است.
در باور اینان پنجیمن خلیفه فاطمی مصر، الحاکم بامرالله شان الوهی دارد و دیانت دروزی از انجا آغازیدن می گیرد و پس از او پنج باب یا شارح بزرگ در این شریعت وجود دارد و جالب است که هیچ کدام از این پنج نفر و خود الحاکم باامرالله مرگ طبیعی ندارند و درگیر رنج و ابتلائات معمولی نیستند و به نوعی ناپدید شده و به خدا می پیوندند تا در باور تناسخی بازگردند (باور دروزیان چنین است).
نکته این است برای آدم انگار موسس ، والا و نیز امیر حاکم بر جان و امان ونیز انجام، نمی تواند معمولی باشد و روزی سرما بخورد و برای یک زخم های های اشک بریزد. حتی خوراک و نوشاک او نیز باید جنسی دگر داشته باشد و فرادستی لزوما با تفاوت و توفیر با جماعت در کوی و کوخ دارد و عموم و عوام از کسی که حتی در خیال،شبیه خودشان باشد فرمان نخواهند برد.
در میان همین دروزی ها که ذکرشان رفت جماعت باورمند بر دو دسته اند، عُقّال و جُهّال؛ عقال عالمان دروزی و تنها صاحبان حق انحصاری مطالعه متون مذهبی هستند و البته تکالیف یکسره هم بر عهده و گرده ی آنها است و جهال که عموم و عوام اند تنها باید هزینه زیست عقال را تامین نموده و مناسکی بر شانه شان نیست و البته حق خواندن متون اصلی را هم ندارند و تنها باید تفسیر عقال بر نص مقدس را بخوانند.
نکته جالب تر اینکه نوشیدن قهوه برای عقال ممنوع و حرام است! نوعی تفاوت و توفیر حتی در کیفیت ابتدائیات و تفاوت ها باید زاده و مهیب نمایانده شوند تا آدمی تن دهد…