نخست، ترامپ باید سیاست خود در قبال ایران را به آن معدود جمهوری خواهانی مانند سناتور پل و سرهنگ داگلاس مک گرگور، که آماده معامله با تهران هستند، بسپارد؛ نه افرادی مثل نامزد معاونتش که به دنبال جنگ با ایران هستند.
وبگاه اندیشکده ” آمریکن کنسرواتیو” آمریکا در مقاله ای به شانس مجدد ترامپ در صورت راهیابی به کاخ سفید برای تعمال احتمالی با تهران پرداخته و توصیه هایی به او در جهت رسیدن به یک توافق احتمالی در دوره بعدی ریاست جمهوری خود ارایه کرده است.
به گزارش همبستگی آنلاین در این مطلب آمده است:
دونالد ترامپ، نامزد مورد حمایت جمهوری خواهان در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، اخیرا اظهارات متعددی را بیان کرده است که نشان می دهد برای برقراری روابط سازنده تری با ایران نسبت به آنچه در طول 45 سال گذشته بوده، آمادگی بیشتری نسبت به دور قبلی دارد.
در اواسط آگوست، ترامپ گفت که به “روابط دوستانه” با ایران امیدوار است. در اوایل سپتامبر، در باشگاه اقتصادی نیویورک، او در مورد اینکه چگونه اعتیاد واشنگتن به تحریم ها، موقعیت هژمونیک دلار را در جهان تضعیف می کند، با وادار کردن کشورهایی مانند ایران، روسیه و چین به کنار گذاشتن آن به نفع ترتیبات مالی جایگزین و تضعیف موقعیت جهانی آمریکا، صحبت کرد.
روایت ترامپ در این مورد معقول است. برای درک این چشم انداز، فقط باید به روند گسترش “بریکس” نگاه کرد، بریکس در ابتدا گروهی متشکل از چین، روسیه، برزیل، هند و آفریقای جنوبی بود که از سال 2024، ایران، امارات متحده عربی، عربستان سعودی، مصر و اتیوپی نیز به آن پیوسته اند.
ترکیه – متحد ناتو – نیز اخیرا درخواست پیوستن به آن را داده است. بر اساس گزارش ها، کشورهای بیشتری برای پیوستن به آن ابراز علاقه کرده اند، از جمله برخی از کشورهایی که ایالات متحده با آنها روابط امنیتی نزدیکی دارد، مانند جمهوری آذربایجان.
در حالی که در نگاه اول ممکن است بریکس بیشتر از دورهمی های سران و صدور بیانیه های جدی در مورد ظهور دنیای چندقطبی به نظر نرسد، اما یکی از انگیزه های کلیدی برای کشورها از پیوستن به بریکس، یافتن جایگزین هایی برای دلار برای تجارت خودشان است.
در واقع پیوستن به بریکس برای این کشورها نوعی سرمایه گذاری آینده به منظور محافظت از خود در برابر “سلاح دلار” آمریکاست.
با توجه به اینکه بریکس پس از گسترش آن اکنون 45 درصد از جمعیت جهان را تشکیل می دهد، نگرانی های ترامپ در مورد استفاده بیش از حد واشنگتن از ابزار تحریم کاملا موجه است.
سوال: آیا او می تواند تغییری واقعی در رویکرد ایالات متحده ایجاد کند؟ ایران، کشوری که آمریکا ریشهدارترین و به ظاهر لاینحلترین درگیریها را با آن دارد، میتواند آزمون خوبی برای تواناییهای ترامپ باشد.
سوابق روابط دو کشور طی 45 سال گذشته جایی برای خوش بینی زیادی نمی گذارد. به ویژه اینکه ترامپ در دوره اول ریاست جمهوری خود، توافق هسته ای با ایران موسوم به برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) را که هدف آن دور نگه داشتن ایران از بمب اتمی بود را به هم زد.
او تحریمهای جدیدی را علیه ایران به عنوان بخشی از کارزار ” فشار حداکثری” خود وضع کرد که در تئوری، برای دستیابی به یک ” توافق بهتر” با تهران طراحی شده بود، اما در واقعیت، به لطف مشاوران فوقالعادهای! مانند مایک پمپئو و جان بولتون، چیزی جز پیگیری سیاست تغییر رژیمی دیگر در خاورمیانه نشد، که البته در آن هم ناکام ماند.
ترامپ گهگاه سعی کرد با ایران تماس بگیرد. همانطور که “تریتا پارسی” معاون اجرایی موسسه “کوئینسی “به ما یادآوری میکند، ترامپ در سالهای 2017 و 2018 به دنبال دیدار با حسن روحانی، رئیسجمهوری وقت ایران و با میانجیگری رند پل، سناتور جمهوریخواه و جواد ظریف، وزیر امور خارجه وقت ایران بود.
آیا ترامپ شانسی برای کنار آمدن با ایران دارد؟
با این حال، آن دیدارها هرگز محقق نشد، زیرا تهران به درخواست های ترامپ پاسخ نداد. این اتفاق، در وهله اول، به دلیل دشمنی ایدئولوژیک تهران با “شیطان بزرگ” نبود، بلکه به این دلیل بود که سیاستگذاران در تهران محاسبه کردند که پذیرش یک دیدار رودررو با ترامپ، راهبرد “فشار حداکثری” را تایید میکند و به ترامپ یک کارت بهره برداری تبلیغاتی بدهد که بدون برداشتن هیچ تحریمی و حتی با افزودن بر فشار تحریمی، ایرانی ها را به میز مذاکره کشانده است. بنابراین دلیلی وجود نداشت که تهران این پیروزی دیپلماتیک را مجانی به ترامپ بدهد.
با دستور ترامپ برای ترور سردار قاسم سلیمانی، فرمانده بانفوذ نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، اوضاع پیچیده تر شد. با توجه به جایگاه سلیمانی به عنوان یک رهبر عملیاتی بالفعل “محور مقاومت” تحت رهبری تهران در خاورمیانه؛ پس از این ترور هرگونه تماس و دیداری با ترامپ دیگر در حکم محاسبات دیپلماتیک صرف نبود، بلکه می توانست چالشهای سیاسی و ایدئولوژیک به ظاهر غیرقابل حلی را برای تهران به همراه می آورد.
با وجود این، تهران ممکن است انگیزه هایی برای آزمایش نیات واقعی ترامپ در صورت پیروزی در انتخابات نوامبر امسال داشته باشد. عبرت برجام برای ایران– که ترامپ آن را نابود کرد اما جو بایدن، جانشین دموکرات او نیز نتوانست آن را احیا کند – این است که قراردادهای منعقد شده با جمهوری خواهان شانس بیشتری برای ماندگاری دارند. سرنوشت برجام را با توافق “آبراهام” که تحت نظارت ترامپ امضا شد و بایدن راه ترامپ را ادامه داد، مقایسه کنید.
درس این دو واقعه دیپلماتیک برای تهران این است که جمهوری خواهان حاضرند از معاملات (دیپلماتیکی) که دموکرات ها منعقد کرده اند صرف نظر کنند، اما دموکرات ها خوشحال هستند که با معاملات (دیپلماتیک) جمهوری خواهان زندگی کرده و با آنها کنار بیایند.
با این حال، برای ترامپ، دریافت پاسخ مثبت از سوی تهران، به چیزی بیش از وعدههای گاه به گاه در مسیر مبارزات انتخاباتی و باور به تواناییهای معاملاتی خود نیاز دارد و آن به کار بردن یک دیپلماسی ماهرانه و صبور از سوی اوست.
نخست، ترامپ باید سیاست خود در قبال ایران را به آن معدود جمهوری خواهانی مانند سناتور پل و سرهنگ داگلاس مک گرگور، که آماده معامله با تهران هستند، بسپارد. بسیاری از جمهوریخواهان مانند نامزد معاونت ترامپ، در مورد ایران، عمدتا به یک اجماع متعارف جنگ طلبانه پایبند هستند. با این حال، بعید است که آنها سیاست های تغییر رژیم به سبک پمپئو و بولتون را مورد آزمون قرار دهند.
آیا ترامپ شانسی برای کنار آمدن با ایران دارد؟
سپس، ترامپ باید از حرکت دولت اصلاح طلب در تهران استفاده کند که نشانه هایی از آمادگی برای تعامل مجدد با واشنگتن نشان می دهد. با بازگشت پیشکسوتان دیپلماسی هستهای مانند عباس عراقچی، وزیر امور خارجه ایران به مسند سکانداری دستگاه سیاست خارجی ایران، میتوان خطوط ارتباطی را دوباره برقرار کرد.
دولت کنونی در تهران تلاش میکند تا سیاست خارجی کشور را بین شرق و غرب متنوع و متوازن کند و تنشهای اخیر با روسیه بر سر منافع متفاوت در قفقاز جنوبی، محدودیتهای جهتگیری یک طرفه “چرخش به شرق” را نشان میدهد که توسط دولت قبلی ایران دنبال میشد.
مهمتر از همه، وضعیت وخیم اقتصادی ایران مستلزم نوعی کاهش تحریمها است که کسبوکارهای آمریکایی نیز میتوانند از آن سود ببرند. این آخرین نکته مطمئنا برای ترامپ نیز اهمیت ویژه ای دارد، چون او در کارزار انتخاباتی سال 2016 خود از اینکه در نتیجه توافق هستهای در دوره ریاست جمهوری باراک اوباما (برجام)، این شرکتهای اروپایی و چینی بودند که سود بردند نه شرکت های آمریکایی، بسیار شاکی بود.