حزب همبستگی اسلامی ایران

مجیدی، کارشناس غرب آسیا: ترور اسماعیل هنیه دست‌اندازی برای شروع کار دولت پزشکیان بود/ واکنش ایران باید بخش زیادی از افکار عمومی را قانع کند/ بازدارندگی هجومی برای ما ضروری است

صهیونیست‌ها در اوج جنگ تحمیلی نیز جرات حمله به خاک ما را نداشتند/ صهیونیست‌ها از بمباران فرودگاه دمشق، به ترور فرماندهان ارشد ما در سوریه رسیدند/ وقتی منافع آمریکایی‌ها در منطقه را تهدید کردیم، دست به ترور حاج قاسم زدند/ تحلیل آنان این بود که ایران توانایی بالا بردن سطح تنش با ما را ندارد/ اسرائیلی‌ها با اعمال استراتژی قورباغه پخته، حساسیت ما را کم و صبرمان را بالا بردند

مجیدی، کارشناس غرب آسیا: ترور اسماعیل هنیه دست‌اندازی برای شروع کار دولت پزشکیان بود/ واکنش ایران باید بخش زیادی از افکار عمومی را قانع کند/ بازدارندگی هجومی برای ما ضروری است

جماران، محسن عربی: ترور شهید اسماعیل هنیه در تهران و واکنش احتمالی جمهوری اسلامی ایران به این جنایت هولناک، همچنان یکی از خبرهای مهم روز دنیا به شمار می‌رود.

جماران نیز این موضوع را به صورت موشکافانه از زاویه نگاه کارشناسان و تحلیل‌گران صاحب‌نام منطقه و جبهه مقاومت بررسی کرده است. علیرضا مجیدی با نگاهی واقع‌بینانه به تحولات منطقه غرب آسیا، در مورد امکان ایجاد بازدارندگی با رژیم صهیونیستی، ترور شهید قاسم سلیمانی و نوع واکنش احتمالی به ترور شهید اسماعیل هنیه به گفت و گو با ما نشست.

مشروح این گفت و گو در پی می آید:

سرعت تحولات از هفتم اکتبر تا الآن خیلی بالا است. در این بازه زمانی تعداد اتفاقاتی که افتاده ممکن بود در یک بستر ده ساله یا بیست سالاله رخ دهد؛ ولی می‌بینیم که همه اینها در مدت ده ماه اتفاق افتاده است. در این‌جا می‌خواهم از ماجرای «وعده صادق» به بعد شروع کنم. به نظر می‌رسید که وعده صادق می‌تواند یک‌مقداری امکان بازدارندگی برای ما ایجاد کند. قبل از اینکه بگوییم اصلاً شکل وعده صادق درست بود یا نبود، می‌خواهیم بدانیم با توجه به موقعیت ژئوپلیتیکی اسرائیلی‌ها اساساً ایجاد امکان بازدارندگی با آن‌ها وجود دارد؟ یعنی با توجه به وضعیت جغرافیایی، وضعیت نیشن-استیتی اسرائیلی‌ها و مؤلفه‌های دیگر، اصلاً ما امکان این را داریم که بتوانیم در برابر اسرائیل بازدارندگی ایجاد کنیم؟

راهی جز ایجاد بازدارندگی با صهیونیست‌ها نیست

هیچ‌کدام در کوتاه مدت توان نابودی یکدیگر را نداریم

نمی‌توان زندگی روزمره را  قربانی بازدارندگی مطلق کرد

قبل از اینکه وارد بحث وعده صادق بشویم، اول به سؤال شما راجع به امکان بازدارندگی ما در برابر اسرائیل، می‌پردازیم. واقعیت این است که اصلاً گزینه دیگری جز این نداریم. از یک طرف، ما قضیه تنش و تقابل وجودی با اسرائیل را داریم؛ تنش‌مان را هم نمی‌توانیم صفر و فریز کنیم، بالاخره این تنش را داریم. از طرف دیگر، حداقل در کوتاه‌مدت نه ما می‌توانیم اسرائیل را حذف کنیم و نه اسرائیل توان حذف ما را دارد. وقتی دو تا، حالا با اغماض می‌گویم، کشور مؤثر وجود دارند که هم از توان بازیگری برخوردارند، هم تقابل وجودی دارند، توان حذف همدیگر را نیز ندارند و تنش‌شان را نیز نمی‌توانند کنترل و صفر کنند، در این‌جا تنها چاره‌ای که می‌ماند بازدارندگی است.

به عبارت دیگر، این تنشی که صفر نمی‌شود، باید در سطحی بماند که زندگی عادی دنبال شود؛ نمی‌شود زندگی وجود نداشته باشد. زندگی باید باشد، و الّا می‌شود مثل قلمرو داعش؛ در روزگاری که دائم بمباران می‌شد، می‌گفتند که «سیاحة امتی جهاد»؛ اصلاً زندگی معنی نداشت و فقط جهاد بود. ولی اگر بخواهیم شهروندانی وجود داشته باشند که از زندگی عادی برخوردار شوند، باید تنش در یک سطحی کنترل شود. اما مسلماً چون تنش فریز نمی‌شود، تقابل وجودی هم هست و طرف مقابل را هم نمی‌شود حذف کرد، این‌جا باید به مسئله بازدارندگی توجه داشت.

اصلاً، تنش را چگونه می توان مهار کرد؟ سه تا ابزار دارد: بازدارندگی بر اساس تهدید سخت؛ قیودی که بر رفتار دو کشور تحمیل می‌شود و توافقات سیاسی.

گزینه سوم بین ایران و اسرائیل منتفی است؛ چون همدیگر را به رسمیت نمی‌شناسند. لذا دو گزینه دیگر می‌ماند. گزینه بازدارندگی براساس تهدیدات سخت، خیلی موضع مهمی است و کمابیش جواب هم داده است. وقتی انقلاب اسلامی 1979 به وقوع پیوست، ما تا سال 2015 و 2016، به روایتی دیگری تا 2019، به‌جز چند مورد، مثل ترورهای سال 89-90، چیز معناداری در تهدید مستقیم امنیت ملی ایران نداشتیم.

یعنی اینها به‌خاطر ایجاد بازدارندگی است؟

لایه‌های بازدارندگی ایران به مرزهای اسرائیل رسیده است

صهیونیست‌ها در اوج جنگ تحمیلی نیز جرات حمله به خاک ما را نداشتند

 یک بخش مهم آن به خاطر همین بود.

آقای برگمن کتابی دارد به نام «برخیز و تو اول بکش»؛ در این کتاب خیلی قشنگ شرح داده که جمهوری اسلامی یک منظومه‌ای امنیتی لایه‌لایه برای خودش درست کرد. ایشان این منظومه امنیتی لایه‌لایه را به پیاز تشبیه می‌کند که جمهوری اسلامی لایه‌هایی از آن را به مرزهای سرزمین‌های اشغالی رساند. از نگاه او رساندن این لایه‌ها به مرزهای قلمرو اسرائیل به معنای این بود که اسرائیل تهدید ایران را در مرزهایش می‌دید؛ نه ایرانی که 1800کیلومتر آن‌ورتر است. در نتیجه، این باعث شد که خط تقابل تنش نیز به مرزهای اسرائیل برسد و امنیت ملی ایران از ناحیه اسرائیل حفظ گردد. شما در اوج دوران تهدید امنیت ملی ما که در دوران دفاع مقدس و جنگ تحمیلی بود، می‌بینید که اسرائیل خاک عراق را زد اما خاک ایران را نزد. اینها بالاخره یک رفتار معنادار و قابل تأمل است. اما می‌بینید که از 2019 ورق برگشت.

علی مجیدی

یعنی در 2019 این وضعیت یک ترک جدی خورد؟

«سر اژدها»، «هزار چاقو/ هزار زخم»  و «قورباغه پخته»؛ سه استراتژی اصلی اسرائیلی‌ها برای مقابله با ایران

صهیونیست‌ها از بمباران فرودگاه دمشق، به ترور فرماندهان ارشد ما در سوریه رسیدند

تنها راهکار ما در برابر ضربات آن‌ها، صبر استراتژیک بود

آری، آن‌هم قابل صحبت است. ولی اینکه بگوییم آیا می‌شود بازدارندگی داشت؟ با توجه به این تجارب، قطعاً می‌شود داشت. یک بحث مهم در آسیب‌شناسی اسرائیل از 2019 به بعد، مسأله فضای سوریه بود. می‌خواهم بیشتر روی این دست بگذارم. در سال 2017 توافق سه‌جانبه‌ای بین روسیه، آمریکا و اردن امضا شد. می‌گفتند پشت صحنه این توافق، اسرائیل بود؛ منتها چون باید دولت سوریه تعهد می‌داد، اسرائیل رسماً این توافق‌نامه را امضاء نزده بود و تنها آن سه کشور امضا کردند.

براساس این توافق، قرار بود مقاومت وارد جنوب سوریه نشود و در ازای این توافق، ارتش سوریه در جنوب مستقر شود. 70درصد جنوب دست معارضه بود و عمدتاً هم بدون جنگ به ارتش سوریه واگذار شد؛ طی مصالحه‌هایی که بحث خودش را دارد. اما علی‌رغم این توافق سه‌جانبه، مقاومت وارد جنوب شد و به مرزهای جولان اشغالی رسید که این یک اتفاق مهمی بود. چندتا اتفاق مهم مشابه این نیز رخ داد. اسرائیل دوتا استراتژی را در قبال ایران اعلام کرد:

یکی «استراتژی سر اژدها» بود؛ گفت به‌جایی اینکه من بیایم با پراکسی‌هایی ایران درگیر شوم، باید با خود ایران درگیر شوم. محاسبه کرد که تا وقتی با پراکسی‌ها درگیر باشم، درگیری در مرزهای من است. من خودم می‌جنگم، ولی ایران پراکسی‌هایش می‌جنگد نه خودش. در حالی که من طرف حسابم ایران است، نه این پراکسی‌هایش. بنابراین، باید بازی را ببرم به سوی خود ایران. اصطلاحاً این را می‌گویند «سر اژدها».

دومین استراتژی که آقای بنت این را قبل از نخست‌وزیری‌اش مشخصاً در سال 2019 خیلی مطرح کرد و بعد در دوران نخست‌وزیری‌اش به اوج رساند، استراتژی هزار چاقو هزار زخم بود. در استراتژی سر اژدها شما اگر بخواهید با یک شمشیر بزنید و ببرید، کار مشکلی است؛ اما در «استراتژی هزار چاقو هزار زخم»، با اینکه هدف‌تان سر اژدها است، ولی شما کل این اژدها را در نظر می‌گیرید و در هرجایش زخم کوچک می‌زنید. در نتیجه این زخم‌های متعدد، آنقدر خون از بدن دشمن‌تان می‌رود که آخرش به آن آسیب می‌زند. مثالی هم که می‌زنند مثال گاوبازی است؛ می‌گویند شما در گاوبازی اگر بخواهید سر گاو را ببرید، می‌آید شاخ می‌زند و کارتان را تمام می‌کند، اما اگر تند تند به آن زخم بزنید، اینقدر خون می‌رود که بالاخره یک‌جایی این گاو به زمین می‌خورد و تمام می‌شود. آن‌موقع بیا سرش را هم ببر.

اسرائیل این دوتا استراتژی را دنبال کرد و ما شاهد این بودیم، خصوصاً در میز سوریه.

در همان حوزه کشور سوریه، یک خط دیگری دنبال شد که این اعلام نشد. اگر ما بخواهیم این را بیان کنیم، باید قدری تشریح کنیم.

در «نظریه بازی‌ها» ما نظریه‌ای داریم که به آن «قورباغه پخته» می‌گویند. براساس این نظریه، اگر شما قورباغه را به حالت عادی در آب 100درجه بگذارید، درجا بیرون می‌پرد. اگرچه یک لحظه می‌سوزد، اما هیچی نمی‌شود؛ عین اینکه ما، دست‌مان را در آب 100 درجه می‌گذاریم و سریع درمی‌آوریم. نهایتش اینکه فقط پوست آسیب می‌بیند. اما اگر همین قورباغه را در آب خنک بگذارید زیر آب می‌رود. بعد بگذارید زیر شعله گاز و یواش‌یواش گرمش کنید؛ وقتی که دما آب مثلاً به 30درجه، 40درجه، 45درجه می‌رسد، قورباغه هی خودش را ادابته (سازگار) می‌کند. وقتی که به 70-80درجه رسید، قورباغه دیگر توان بیرون پیریدن ندارد؛ تا اینکه به 90درجه می‌رسد و قورباغه می‌میرد. می‌گویند اگر این را از اول ببرید روی 90-100 درجه، سریع بیرون می‌رود. اما اگر تدریجی بالا ببرید، او خودش را ادابته می‌کند و با گرم شدن وفق می‌دهد؛ چون تطبیق‌پذیری‌اش بالا است، ولی این توانش را می‌برد. از یک‌جایی به بعد، دیگر توان خروج ندارد و به مرگ راضی می‌شود و می‌میرد.

اتفاقی که در سوریه افتاد نیز چنین بود. اوایل این‌جور بود که وقتی یک هواپیمای ایرانی تجهیزات یا پرسنل را در آنجا پیاده می‌کرد و می‌رفت، تا از زمین پا می‌شد و می‌رفت، اسرائیل باند فرودگاه را می‌زد. می‌خواست به‌طرف سوری و به حکومت سوریه بگوید که ببین، میزبان ترابری ایرانی‌ها شدید و این هم تلفاتش. فکر نکن ما می‌گذاریم راحت این کارها را بکنید. اوایل جرئت نداشت که ایرانی را در آنجا بزند. بعد وقتی شروع کرد که پایگاه‌های ما را بزند، فقط سوله می‌زد؛ یعنی تجهیزات را می‌زد و شبانه هم می‌زد تا اگر تلفات انسانی هم بگیرد، نهایتش یک نگهبانی باشد که شیفت ایستاده است.

قدم قدم جلو آمد به‌گونه‌ای که این اواخر قدیمی‌ترین مستشار نظامی ما را هم زد. رئیس حفاظت ما را در سوریه زد. ببینید، یک نفر اگر بخواهد در جریان عملیات احتمالی اسرائیل باشد، خود فرمانده کل نیست، رئیس حفاظت است و اسرائیل رئیس حفاظت ما را زد. بعد از جلسه‌ای، وقتی سفیر ما از در پشتی ساختمان سفارت بیرون می‌رود، 5 دقیقه بعد از بیرون رفتن سفیر، اسرائیل ساختمان سفارت‌مان را زد و سردار زاهدی را که دنبالش بودند، هدف قرار داد.

اگر دقت کنیم، اسرائیل از جایی‌که فقط سوله را می‌زد، به نقطه‌ای رسید که این اشخاص را زد و از جایی‌که فقط باند فرودگاه را می‌زد، به‌جایی رسید که آمد گفت اجازه نمی‌دهم پروازهای ایرانی حتی پروازهای زوار آن در دمشق و حلب بنشیند. وقتی طوفان الاقصی در 7 اکتبر انجام شد، اسرائیل در 12 اکتبر آمد فرودگاه‌های حلب و دمشق را زد؛ به‌گونه‌ای که طی 5 ماه و خرده‌ای این دوتا فرودگاه مجموعاً فقط 22 روز فعال بودند که آن‌هم عمدتاً بین حمله اول و دوم بود؛ یعنی وقتی اسرائیل حمله اول را کرد، دولت سوریه آمد آنجا را بازسازی کرد، دوباره بازگشایی شد و شاید 15 روز باز بود که دوباره زد. بین حمله سوم و چهارم، این فرودگاه کمتر از 24 ساعت باز بود؛ یعنی تا آنها بازگشایی کردند، اسرائیلی‌ها دوباره زدند؛ یعنی ما اجازه نمی‌دهیم باز بشود.

کار به‌جایی رسید که دولت سوریه از ایران خواست پروازهای‌تان را از طریق بیروت یا حداقل لاذقیه دنبال کنید و به فرودگاه‌های حلب و دمشق کار نداشته باشید. می‌بینیم که بعد از آن، این فرودگاه‌ها بازگشایی شد و اسرائیل دیگر نزد. می‌خواهم بگویم که این، یعنی قورباغه پخته. اسرائیل هی آمد وضعیت ما را به چنین سطحی رساند و ما هم هی صبر استراتژیک می‌کردیم.

علی مجیدی

این متهور شدن و بدون پرهیز شدن صهیونیست‌ها به خاطر تغییر رفتار ما است یا اینکه ما متناسب با تنش، نتوانستیم خودمان را با آنها همگام کنیم؟ یعنی هرچقدر سطح تنش بالا رفته، ما باهمان رفتار قبلی داریم پیش می‌رویم.

تطبیق ناپذیری با استراتژی جدید صهیونیست‌ها کار را برای ما سخت کرد

همین نکته دوم درست‌تر است؛ یعنی اسرائیل استراتژی‌های جدیدی را روی میز گذاشت و ما متناسب با آن خودمان را آپدیت نکردیم و ما مسیر خودمان رفتیم. اگرچه مسیر ما به‌جای خودش مسیر خوبی است، اما در همین زمانی که ما مسیر خودمان را پیش می‌بردیم و مقاومت هم داشت تقویت می‌شد؛ به‌گونه‌ای که ما روی زمین در مرزهای سرزمین‌های اشغالی بودیم، اسرائیل هم داشت این کارها را علیه ما انجام می‌داد و ما در برابرش می‌گفتیم چون ما روی زمین هستیم و اصطلاحاً می‌گفتیم آفند با ما است و پدافند با آنها است، اشتباه محاسباتی داشتیم و می‌گفتیم جواب این‌ور را نمی‌دهیم و صبر استراتژیک می‌کنیم. در نتیجه، آنها مرتب جلوتر آمدند: 2019، 2020، 2021، 2022، 2023 تا آوریل 2024.

خیلی‌ها معتقدند که اگر ما می‌توانستیم نسبت به ترور حاج قاسم واکنش مؤثرتری نشان بدهیم، شاید به این مرحله نمی‌رسیدیم. به نظر شما این برداشت درست است؟

وقتی منافع آمریکایی‌ها در منطقه را تهدید کردیم، دست به ترور حاج قاسم زدند

تحلیل آنان این بود که ایران توانایی بالا بردن سطح تنش با ما را ندارد

اسرائیلی‌ها با اعمال استراتژی قورباغه پخته، حساسیت ما را کم و صبرمان را بالا بردند

صد درصد. البته یک بخش این وضعیت، ترامپ است که بعداً این را توضیح می‌دهم. ولی نسبت به اسرائیل، بگذار یک مثال قشنگی این‌جا خدمت شما بزنم. در سال 2018 ما یک پایگاهی در جنوب غربی دمشق، تقریباً 10 کیلومتری مرز جولان، داشتیم به اسم «الکسوة». آنجا یک منطقه‌ای جغرافیایی است به اسم الکسوة که اسم پایگاه را هم براساس اسم آن منطقه، الکسوة می‌گویند. درواقع، همان کسوت است که در فارسی هم می‌گوییم. اسرائیل در سال 2018 دقیقاً پشت‌بند خروج ترامپ از برجام، آن پایگاه را زد. ما آن‌موقع مذاکرات مهمی با اروپا داشتیم، در برابر این حمله اسرائیل صبر کردیم. بعداً در جولای 2018، یعنی برج هفت 2018 یک شبی در جولان تبادل آتش داشتیم و جواب اسرائیل را دادیم. همان‌موقع خیلی از رسانه‌ها گفتند که جنگ شروع شد. من آن شب را دقیقاً یادم است که ما نوشتیم خبری نیست، اینقدر بزرگش نکنید؛ این فقط یک حساسیت‌سنجی است که جفت‌مان می‌خواهیم آستانه تحمل طرف مقابل را بسنجیم. ولی داریم جدیت‌مان را نشان می‌دهیم. نتیجه‌اش این شد که تا پایان سال 2018، یعنی تقریباً 5 ماه و نیم اسرائیل دیگر الکسوة را نزد.

در سال 2019 اسرائیل دوباره شروع به زدن کرد، ولی ما جوابی ندادیم. در ژانویه 2020 که حاج قاسم ترور شد، اسرائیل غیر از پایگاه‌های دیگر، فقط همین پایگاه الکسوة را بالغ بر 10 بار زد. اسرائیل در این سال ده‌ها عملیات در سوریه داشت که پایگاه‌های متعددی ما را زد؛ تعداد پایگاه‌هایی که هدف قرار داد دو رقمی است. این در حالی است که در 2018 فقط یک‌بار زد، آن‌هم بعد از برجام. وقتی که ما جواب دادیم، دیگر نزد. در سال 2020 بالای ده بار زد. ولی ما همه‌اش صبر استراتژیک داشتیم!

اما راجع به حاج قاسم که پرسیدید، یک نکته مهم بود؛ ما در 2018 و 2019 رفتیم به سمت هدف قراردادن منافع آمریکا. در خلیج‌فارس و همین‌طور نزدیک مرزهای افغانستان پهباد را زمین زدیم. در خلیج‌فارس بحث‌های آرامکو، فجیره و امثال آن پیش آمد. اگرچه آنها مستقیم بحث آمریکا نبود، ولی طرف عربی انتظار داشت که آمریکا وارد عمل شود. البته آمریکا وارد عمل نشد؛ ولی به‌یک معنی این کار رجزخوانی برای آمریکا بود. در عراق هم لجستیک نظامی آمریکا، نه خود آمریکایی‌ها، مورد هدف قرار گرفت؛ یعنی کاروان‌های که غذا و پوشاک را از بندر فاو بارگیری کرده با کامیون به پایگاه‌های آمریکایی‌ها می‌برد، مورد هدف قرار گرفت. در این کار لجستیک اگرچه پیمانکار عراقی هم بودند، ولی طرف قراردادشان ارتش آمریکا بود. این محموله‌ها نیز محموله‌های نظامی نبود، ولی محموله‌های ارتش آمریکا بود. عمده این محموله‌ها نیز پوشاک و غذا بود. در چند ماه پایانی سال 2019 سه بار به کاروان‌های لجستیک ارتش آمریکا در عراق حمله شد. باز تأکید می‌کنم که خود نظامیان آمریکایی مورد هدف نبود ولی بالاخره تجهیزات ارتش آمریکا بود. بعد به سفارت آمریکا در بغداد حمله شد و تصرف گردید.

ترامپ یک سبک کاری داشت که برای بعدش در دوره بایدن نیز ماند، اگر بخواهم به زبان ساده بگویم، این بود که ترامپ می‌گفت من تنش را اینقدر بالا می‌برم که ایران نمی‌تواند در آن حد بماند و پایین‌تر می‌رود. ایران جدا از بحث اسرائیل و جدا از بحث تعهداتش در سوریه، الآن منافع من را در عراق و خلیج‌فارس تهدید می‌کند به‌گونه‌ای که بازی را برده بالاتر. اما من جوری می‌برم بالا که ایران نتواند تا آنجا بالا بیاید و منابع قدرتش نمی‌تواند تا آنجا او را بالا بکشد؛ زیرا محدودیت‌هایش خیلی زیاد است.

دیدیم که این اتفاق دقیقاً افتاد. وقتی حاج قاسم را زدند، می‌توانستند مسئولیت آن را قبول نکند. همان موقع برای ما در تهران سؤال بود که دقیقاً چه کسی ایشان را زد. دیدیم که ترامپ آمد و خیلی محکم گفت من زدم و تمام. البته با تعبیر زشت هم صحبت کرد که حتماً نطقش را دیدید. جمهوری اسلامی نیز پایین آمد.

اتفاقاً این سبک کاری در دوره بایدن هم ماند و این گزاره، این انگاره و این ادراک در آمریکا تثبیت شد. البته نتانیاهو نمی‌تواند این مسیر را برود؛ زیرا آنجا منابع قدرت آمریکا مطرح بود، نه اسرائیل؛ این دوتا خیلی فرق دارند. متأسفم که این را می‌گویم، در فارسی گاهی اوقات می‌گوییم ما تسلیم زور نمی‌شویم مگر اینکه خیلی پرزور باشد.

برگردیم به بحث اسرائیل و به این مثالی سر اژدها بیشتر بپردازیم.

همان‌طور که گفتم مسأله سر اژدها جهت‌گیری اسرائیل در قبال ایران بود؛ یعنی می‌گفت باید تهدید را به خود ایران برگردانیم، نه پراکسی‌هایش. ولی در قبال خود ایران دوتا استراتژی‌اش را صحبت کردیم: یکی هزار زخم بود و یکی قورباغه پخته. استراتژی هزار زخم اعلام شد، ولی استراتژی قورباغه پخته اعلام نشده است. اگر دقت کنیم، می‌بینیم که هر دوی این استراتژی‌ها اقداماتی است که منجر به واکنش جدی ایران نشود. استراتژی قورباغه پخته به صورت تدریجی است که سطح حساسیت ایران را پایین بیاورد و در مقابل، آستانه تحمل ایران مرتب بالاتر رود تا آنها بیشتر آسیب بزند. براساس این استراتژی اسرائیل باور داشت که کار نکنیم تا ایران واکنش بد نشان بدهد. اسرائیلی‌ها با این استراتژی به ایران ضربه می‌زدند تا اینکه به ترور سردار زاهدی رسیدند.

ترور سردار زاهدی با اشراف خیلی دقیق صورت گرفت؛ درست از وقتی که سفیر از در پشتی خارج شد، پنج دقیقه بعدش سریع زدند. قاعدتاً غیر از فرماندهان نظامی، یک مقام سیاسی هم باید دستور و تأیید این کار را بدهد؛ چون می‌خواهید به سفارت که یک پایگاه سیاسی است، حمله کنید. در فاصله‌ای 5دقیقه که زمانی خیلی کوتاهی است، همه این فرایند طی شد؛ یعنی همه اینها در اتاق عملیات منتظر بودند، به محض اینکه می‌گویند آقای سفیر خارج شد، دستور می‌دهند که بزن.

نسبت به عملیات وعده صاق سؤالی که مطرح می‌شود این است که آیا این عملیات برای ایران بازدارندگی ایجاد کرد یا نه؟ وقتی عملیات وعده صادق انجام می‌شد، برخلاف امروز در ترور هنیه که کسی در واکنش ایران تردید ندارد، آن‌موقع اصلاً محل تردید بود که ما می‌زنیم یا نمی‌زنیم. الآن اصل واکنش را قطعی می‌دانند فقط می‌گویند که نوع واکنش چیست. در واقع، این دو وضعیت با هم تفاوت دارند.

گمان دولت اسرائیل این بود که ایران در مقابل ترور شهید زاهدی واکنش جدی نشان نخواهد داد

بعد از انجام عملیات وعده صادق، محل تردیدی برای واکنش جدی وجود ندارد

صهیونیست‌ها دیگر روی نوع واکنش حرف دارند؛ نه اصل واکنش

عملیات وعده صادق 4 ماه مرزهای کشور را از جنگ مصون نگه داشت

در ابتدا راجع به اصل عملیات وعده صادق و تردیدهایی که نسبت به آن وجود داشت، باید بگویم که براساس همان استراتژی قورباغه پخته، تصور براین بود که قورباغه بیرون نمی‌پرد. اینها فکر می‌کردند که مثلاً درجه شعله را اگر الآن از 60 بردند روی 65 ، هنوز قورباغه خودش را تطبیق می‌دهد و بیرون نمی‌پرد. اما اینها درواقع، درجه را از 60 به 75 برده بودند و این قورباغه بیرون پرید، واکنش نشان داد. سؤال آن‌موقع از اصل واکنش ایران، دقیقاً ذیل قورباغه پخته بود. اما وقتی که قورباغه بیرون پرید و ایران با وعده صادق واکنش نشان داد، الآن دیگر از اصل واکنش ایران نمی‌گویند، بلکه این دفعه انتظار واکنش ایران را دارند. منتها صحبت از نوع و کیفیت این واکنش می‌کنند.

اما اینکه آیا وعده صادق بازدارندگی ایجاد کرد یا نه؟ شما ببینید، بر پایه گزارش خود محافل آکادمیک غربی، مثلاً گزارش FDD، قبل از عملیات وعده صادق طی شش ماه بین 14 تا 17 فرمانده نظامی ایرانی را زدند. فرمانده نظامی که می‌گویم، یعنی از افسر ارشد و سرگرد به بالا. اما بعد از عملیات وعده صادق تا الآن که خدمت شما نشستیم که تقریباً چهار ماه می‌گذرد، حتی یک مورد ترور هدف‌مند ایرانی در سوریه نداشتیم. البته ترور هدف‌مند فرمانده سوری داشتیم که در کنارش تلفات ایرانی هم داشته باشد، ولی ترور هدف‌مندی که سوژه ترور و تارگت آن ایرانی باشد نداشتیم. خب، این یک بازدارندگی است.

نمونه دیگر اینکه ما بالاخره چهار ماه است در حال جنگیم؛ در شمال یعنی در مرزهای لبنان و فلسطین اشغالی پیوسته تبادل آتش داشتیم، اما با وجود این، مرزهای ایران اسلامی از کمترین آسیبی در امان بوده است. ما قبل از وعده صادق بحث کرمان و مسئله تروریسم داعشی را داشتیم؛ البته اینکه آیا بین اینها و اسرائیل ارتباطی هست یا نه که من می‌گویم هست، ولی محل بحث می‌تواند باشد.

ولی بعد از وعده صادق، حداقل این را به‌عنوان یک اتفاق و یک احتمال می‌توانیم در نظر بگیریم که چه شد مرزهای جمهوری اسلامی و مرزهای کشور ایران‌زمین امن شد؟ ما اسرائیل را زدیم، ولی مرزهای خودمان وسط جنگ امن شد. پس واقعاً یک سطحی از بازدارندگی ایجاد شد.

برخی چنین احتمالی را در مورد سقوط پرواز اردیبهشت مطرح کرده اند.

از این سؤال‌های سخت‌سخت نپرسید! من واقعاً در آن مورد نمی‌دانم. اگر هم اثبات بشود، یک عملیات اطلاعاتی است که با بحث‌های اینجایی ما فرق دارد. همین الآن می‌گوییم «اگر اثبات شود»؛ چون خود اسرائیلی‌ها هم نیامدند پالس جدی بدهند. حتی در حد غیر رسمی نیز چیزی نشان نداد؛ در حالی که اسرائیل می‌توانست پذیرش رسمی نکند. عین همین مسأله ترور هنیه؛ اسرائیل ترور هنیه را قبول رسمی نکرده است، اما همه جهان می‌دانند که کار اسرائیل است. در مورد رئیس‌جمهور سابق چنین بحثی مطرح نیست که همه جهان بگویند این‌جور بوده است. این پالس‌ها را هم نفرستاده است.

علی مجیدی

یعنی اگر هم باشد، می‌فرمایید این یک عملیات اطلاعاتی است که به این بحث بازدارندگی ارتباط پیدا نمی‌کند؟

آری؛ این کار را همیشه می‌توانست انجام بدهد.

پس به نظر شما ترور نشدن هدف‌مند افسران ارشد ایرانی در سوریه و در جبهه‌های دیگر مقاومت و همچنین آسیب ندیدن مرزهای‌مان در این چهار ماه، نتیجه عملیات وعده صادق بوده است؟

تندروها از هر دو سمت خود را برای جنگ آماده کرده‌اند

 بله. می‌گویم این خودش بازدارندگی است؛ ولی بازدارندگی مطلق نه؛ چون ما اولاً، فقط یک‌بار واکنش نشان دادیم و ثانیاً، بالاخره وسط جنگیم. نمی‌گویم نتانیاهو، می‌گویم کمپانی‌هایی که جنگ‌سالارند، کمپانی‌های تسلیحاتی و آنهایی که منافع‌شان در جنگ است، ده ماه تلاش کردند تا جنگ منطقه‌ای ایجاد شود. ابزارهای‌شان هم در داخل ایران و هم در بین گروه‌های مقاومت بودند که به جنگ کمک می‌کردند. آدم‌هایی تندروی که بخواهند جنگ بشود کم نبودند. در همین ایران، مگر نبودند کسانی که برای جنگ در لبنان ساعت‌شمار و روزشمار راه انداختند. کسانی زیادی را داریم که می‌خواستند جنگ بشود، ولی دیدیم که جنگ نشد و جنگ منطقه‌ای رخ نداد. اگرچه در غزه جنگ بود و در لبنان تبادل آتش وجود داشت، ولی در این ده ماه جنگ فراگیر منطقه‌ای رخ نداد. این نشان از بازدارندگی می‌دهد؛ با اینکه ما وسط جنگیم، اما جنگ فراگیر منطقه‌ای رخ نمی‌دهد.

این نکته‌ای است که خیلی از کارشناسان در نظر نمی‌گیرند.

این را محصول اشتراک لفظی می‌دانیم. ما در عربی یکی کلمه «مقاتله» داریم و یکی هم کلمه «حرب»، اما در فارسی جفت اینها را می‌گوییم «جنگ». شاید اگر آنها می‌گفتند جنگ، دوباره اشتراک لفظی پیش می‌آمد. مقاتله را معمولاً تبادل آتش می‌گویند. ما طی این ده ماه تنش نظامی و تبادل آتش داشتیم و در حال نبرد غیر مستقیم با اسرائیل بودیم، اما جنگ فراگیر منطقه‌ای پیش نیامد.

این مدیریت بحران را نشان می‌دهد که توانستیم هم سطح تنش را در حدی تعریف و مهار کنیم که جنگ فراگیر پیش نیاید و هم رژیم صهیونیستی آسیب‌پذیری‌اش را داشته باشد؛ درگیر جنگ در داخلش باشد. در این شرایط دشمن طبق قاعده سر اژدها تلاش می‌کرد که پای ایران را وسط آورد.

اما از این طرف، ما اقداماتی کردیم که مثل دیوارکشی بود؛ یعنی تو درگیر مشکلات خودت باش، سمت ایران نیا. این اتفاق تا زمان ترور آقای هنیه تداوم داشت. ولی از آنجایی که ما می‌دانیم بالاخره طرف در حال جنگ غیر مستقیم بوده و قائل به سر اژدها است، تا زمانی که این تبادل آتش در شمال، در مرز با لبنان ادامه دارد، امکان تهدید امنیت ملی و حمله به ایران وجود دارد. پس بازدارندگی مطلق تقریباً محال بود.

ممکن است در نقض صحبت‌های شما گفته شود، اینکه دشمن به خودش اجازه می‌دهد بیاید هنیه را در تهران ترور کند، نشان می‌دهد که وعده صادق بازدارندگی لازم را ایجاد نکرد.

کسانی که از بازدارندگی مطلق با اسرائیل در میانه جنگ صحبت می‌کنند، راه حل نیز بدهند

نتانیاهو با وجود فشار آمریکایی‌ها زیر بار شروط قاهره نرفت

آیا با چنین شخصیتی می‌توان بازدارندگی مطلق ایجاد کرد؟

شما وقتی از یک طرف می‌بینید که رژیم صهیونیستی ده ماه درگیر جنگ است؛ هم در غزه و هم تبادل آتش در شمال فلسطین اشغالی و از طرف دیگر می‌بینید که این رژیم قائل به استراتژی زدن سر اژدها است و در شش ماه اول از آن ده ماه می‌بینید که این سر اژدها را دائم داره زخمی می‌کند و به رویش خط و زخم اندازد، طبیعی است که بعد از این همه مسائل، دنبال فرصت باشد تا به این سمت بیاید؛ چون واقعاً قائل به این است که من تا سراغ سر اژدها نیایم، هرچقدر هم که پراکسی‌هایش را بزنم، مسئله‌ام حل نمی‌شود. با این وضعیت، اسرائیل سراغ ما می‌آمد.

من اساساً نسبت به دوستانی که نقد می‌کنند، سؤالم این است که در شرایط جنگی چجوری می‌شود بازدارندگی مطلق را در برابر اسرائیل ایجاد کرد؟ واقعاً این سؤال را دوستان باید جواب بدهند. اساساً ما باید دنبال بازدارندگی نسبی باشیم. من گاهی اوقات فکر می‌کنم این عزیزان مثل همان عزیزانی‌اند که تصور می‌کنند ما الآن می‌توانیم طی یک توافق جامع و فراگیر همه مسائل‌مان را یک‌جا حل کنیم و یک‌شبه تمام مسائل سیاست خارجی ما ذیل یک توافق حل شد. درحالی که واقعیت این است که شرایط امروز با دو سال 2016 و 2015 فرق دارد. ایالات متحده هم یک توافق جامع ندارد؛ می‌رود به سمت توافق موقت، موضعی و محدود. البته همان توافقات محدود هم خیلی گشایش ایجاد می‌کند و من نمی‌خواهم رد کنم، اتفاقاً خیلی موافقم.

حالا نمی‌خواهم زیاد وارد این بحث شوم، ولی این را از جهت واقع‌بینی می‌گویم، این دوستان با نگاه واقع‌بینانه بگویند چجوری می‌شود در شرایط جنگی در برابر اسرائیل بازدارندگی مطلق ایجاد کرد؟ احتمالاً جواب دوستان این است که به جنگ خاتمه بدهیم و الا تا جنگ است، این موضوع هم است. باید گفت که طرف صریحاً می‌گوید استراتژی من و حل مسئله‌ام این است که سراغ ایران بیایم؛ با این وضعیت، بازدارندگی مطلق، به قول عرب‌ها مستحیل است؛ یعنی امر محال و غیر ممکن است.

این واقع‌بینی هم که می‌گویم لزوماً رئالیسم در سیاست خارجی نیست، بلکه داشتن نگاه واقع‌بینانه است که در فارسی داریم؛ با آن اصطلاح و نظر روابط بین‌الملل را کار ندارم.

درباره پایان جنگ هم باید بگویم که ایران حامی پایان جنگ بود؛ شروط قاهره را حماس هم قبول کرد، اما نتانیاهو قبول نکرد. با اینکه آمریکا آمد به نتانیاهو فشار آورد، ولی باز نتانیاهو قبول نکرد. اینکه چرا، خودش بحث دیگری دارد. بنابراین، دوستان بگویند در برابر نتانیاهویی که شروط قاهره را هم قبول نکرد و بر ادامه جنگ اصرار داشت، واقعاً چگونه می‌توان ما بازدارندگی مطلق ایجاد کنیم؟

یکی از کسانی که این بحث را مطرح می‌کند -اسم هم می‌آورم؛ حالا می‌خواهید بعدها حذف کنید- آقای دیاکو حسینی است؛ البته مثل ایشان این‌ور و آن‌ور زیاد داریم که این را می‌گویند. من همین‌جا خدمت شما می‌گویم و آمادگی‌اش را هم دارم که ایشان استاد و ما شاگرد، با هم می‌نشینیم و روی این موضوع بحث می‌کنیم. به نظر من بازدارندگی مطلق در این شرایط نزدیک به محال است؛ اگر نگوییم کلاً محال است. فقط می‌شود روی بازدارندگی نسبی صحبت کرد.

بر این مبنا، بنده معتقدم که وعده صادق توانست چهار ماه هم مرزهای ایران اسلامی را حفظ کند، هم افسران ارشد نظامیان و مستشاران ایرانی را حفظ کند و هم روند رفتاری دشمن را تغییر دهد. در آخر هم که دشمن دست به عملیات در داخل ایران زد، باز ایرانی را نکشت؛ یک فلسطینی را ترور کرد که از قبل در لیست ترور آنها بود. البته مسئولیت همان را هم را قبول نکرده است.

بعضی از دوستان می‌گویند فقط به‌خاطر بار حقوقی‌اش است. باید گفت که ترور فؤاد شکر در ضاحیه هم بار حقوقی داشت؛ آنجا هم اسرائیل به پایتخت کشور همسایه تجاوز کرد؛ ولی چرا در آنجا کاتس به شورای امنیت نامه رسمی زد که ما این کار را کردیم. اما در مورد ترور هنیه در تهران، حتی سه نفر اصلی اسرائیلی: هالوی، نتانیاهو و هانیک بی هیچ کدام آن را نپذیرفتند.

در شرایطی که در همین ایران گمانه‌زنی این بود که اسرائیل پشت این ماجرا است؛ المیادین اولین خبر را زد که از خارج مرزهای ایران حمله هوایی موشکی شده است. هانیک بی صریحاً آمد تکذیب کرد و گفت من می‌خواهم قاطعانه بگویم که غیر از حمله هوایی به بیروت، ارتش هیچ عملیات دیگری نداشته است. نتانیاهو نیز هیچ اشاره‌ای نکرد. این رفتار خیلی معنا دارد و می‌خواهم بگویم که شما می‌توانید اینها را در بازدارندگی نسبی ببینید.

در مباحث مرتبط با ترور هنیه برخی از وابستگان و نخبگان نزدیک به دولت چهاردهم، دولت آقای پزشکیان اعتقاد دارند که این ترور یک دست‌اندازی برای شروع دولت آقای پزشکیان بود. آیا شما این را یک پروسه سر راه دولت آقای پزشکیان می‌بینید؟ یعنی چون دولت ایشان رویکرد تعامل با غرب دارد، برای اختلال در مسیر آن، چنین پروسه‌ای انجام شده است و شاید اگر دولت آقای رئیسی بود، این گرایش شکل دیگری پیدا می‌کرد؟

دکتر ظریف می‌گوید هر وقت مسائل ایران و غرب به سوی حل شدن می‌رود، صدای افراطیون دنیا بلند می‌شود

ترور اسماعیل هنیه دست‌اندازی برای شروع کار دولت پزشکیان بود

 این حرف، حرف واردی است. آقای دکتر ظریف هم سال‌ها قبل گفته بودند که هر بار مسائل ایران و غرب به سمت حل شدن پیش می‌رفت، صداهایی از افراطیون طرفین بلند می‌شد و مسائل جدید تولید می‌کرد تا مانع حرکت به سمت همگرایی یا کاهش اختلافات بشود. همیشه هم می‌دیدیم بیشترین کسی که در این فضا مسئله‌سازی می‌کرد خود اسرائیلی‌ها است. نمی‌گویم می‌توان مانع حل بحران شد؛ زیرا حل بحران خیلی سخت شده است، فقط از همگرایی نسبی و کاهش اختلافات و تنش‌ها صحبت می‌کنیم. از این جهت، این حرف کاملاً وارد است که ترور آقای هنیه دست‌اندازی سر راه دولت جدید خواهد بود. اما این را نیز باید درک کرد که اساساً کنش‌هایی در این سطح، تک علتی نیستند؛ اگر ما از یک علت صحبت می‌کنیم، این نافی علت دوم نیست و صحبت از علت دوم هم نمی‌تواند نافی علت اول باشد. ما راجع به روند جاری در رفتار اسرائیل نسبت به ایران صحبت کردیم، این هم به‌جای خود بود.

اینکه می‌گویند اگر دولت آقای رئیسی می‌ماند آیا باز هم این اتفاقات می‌افتاد؟ می‌گویم ممکن بود؛ چون آن روند وجود داشت. اما می‌خواهم بعد دیگری از مسأله را بگویم که در جای خودش بسیار هم مهم است. می‌بینیم دقیقاً در شرایطی که باید مسأله تشکیل کابینه و آغاز به‌کار دولت جدید باشد، یک چنین مسأله‌ای بزرگی درست شد که بخشی مهمی از وقت رئیس‌جمهور را درگیر شورایعالی امنیت ملی کرد. معنایش این است که دولت در یک شرایط عادی و طبیعی کارش را شروع نخواهد کرد و این چیزی است که اسرائیل کاملاً آن را دنبال کرده است.

اگر بپرسیم که وزن کدامش بیشتر است؟ باید گفت که ما جای اسرائیل نیستیم که دقیق بگوییم؛ ولی من به اقتضایی اینکه تسلطم بر بعد اول بیشتر است، طبعاً وزن مورد اول را بالاتر می‌دانم. اما شاید یکی دیگر از یک زاویه دیگر بگوید بعد دوم مهم‌تر است. عرضم این است که هیچ‌کدام نافی آن یکی نیست. این را قطعاً می‌توانیم می‌گوییم.

برخلاف بعضی از اتفاقات گذشته، در قضیه ترور آقای هنیه ما توجیه و تحریک افکار عمومی را حداقل در فضای رسانه‌ای کم‌تر می‌بینیم؛ از فرماندهان ارشد کمتر صحبت می‌بینیم. در حوادث گذشته وعده‌های بیشتری داده می‌شد و افکار عمومی بیشتر تحریک می‌شد. الآن با توجه به اینکه ترور هنیه در تهران اتفاق افتاده است، ممکن است قانع کردن افکار عمومی چندان مشکلی نباشد؛ لذا وقتی از واکنش جمهوری اسلامی ایران حرف می‌زنیم، هر نوع واکنش ممکن مطرح می‌گردد؛ واکنش سیاسی، اطلاعاتی یا نظامی. فکر می‌کنید اولاً پیش‌بینی‌تان در مورد نوع واکنش ایران چیست؟ ثانیاً، آیا می‌تواند افکار عمومی را قانع کند یا نه؟

تکثر جامعه ایرانی مانع جدی برای اقناع همه افکار عمومی است

حتی رویکرد همدلانه با اسرائیل نیز در کشور ما وجود دارد

عده‌ای نیز ایدئولوژی را مقدم بر منافع ملی می‌دانند و می‌گویند باید تل آویو را تصرف کنیم

واکنش ایران باید بخش زیادی از افکار عمومی را قانع کند

سؤال واقعاً سختی است؛ قطعاً این تغییر رفتاری را که فرمودید، می‌شود دید. یک وجه مهمش، اگر نگوییم تنها وجهش، دقیقاً همین است که ما تازه به این مطلب رسیدیم که برای مدیریت افکار عمومی باید یک انتظام یا نظامی داشته باشیم. این خیلی خوب است؛ جدید و متأخر هم است. متأسفانه ما خیلی دیر به این مرحله رسیدیم.

اینکه ما برای پاسخ مان تلاش کنیم تا افکار عمومی حداکثر همراهی را داشته باشد، نکته مهمی است. اما آیا واقعاً در جامعه متنوع ایران، افکار عمومی کامل همراه خواهند شد یا نه، واقعاً سؤال سختی است. می‌دانید چرا؟ چون ما دوتا مشکل اساسی داریم:

یک، به مجموعه عللی، مرجعیت رسانه تا حدی از ایران خارج شده است و رسانه برون‌مرزی روی افکار عمومی ما مؤثر است.

دو، در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که بخشی از آن چه‌بسا گرایشی حتی همدلانه با رژیم صهیونیستی دارد؛ چه رسد به نقد اینکه چرا ایران تقابلی با آنها دارد. این را تعارف نداریم و می‌بینیم که بخشی از این جامعه به مجموعه عللی که خیلی هم عجیب است، چه‌بسا یک چنین گرایشی داشته باشند. خیلی جالب است، من دیشب در فضای مجازی قضیه‌ای را دیدم که یک فرد سلطنت‌طلب با یک اکانت رسمی دولت اسرائیل صحبت می‌کرد. آن اکانت اسرائیلی یک‌چیزی علیه سپاه پاسداران گفته بود و این سلطنت‌طلب نگاه خودش را به کل ایرانی‌ها تعمیم داده و جواب داده بود که ایرانی‌ها نیز چنین موضعی نسبت به سپاه دارند و گفته بود که شما بین اینها تفکیک کنید. اسرائیلی گفته بود چیزی که من می‌بینیم این است که گوگل‌مپ به آنها می‌گوید ایران، جامعه جهانی به آنها می‌گوید ایران، سازمان ملل به آنها می‌گوید ایران، همه اینها به آنها می‌گویند ایران، حالا این تفکیک شما یعنی چه؟ درحالی‌که خود اسرائیلی، اکانت دولتی و حکومتی‌اش می‌گوید این تفکیک را نداریم و ما با ایران دشمنیم؛ ولی بخشی از جامعه ما چنین گرایشی نیز دارند و این هم یک واقعیتی است.

در سیاست خارجی یک بحث نظری داریم که می‌گوید بخشی مهمی از سیاست خارجی برآمده از جغرافیا-تاریخ است و ربطی به ایدئولوژی حکومت ندارد. این جغرافیای ایران تقابل ذاتی با اسرائیل دارد. محمدرضا پهلوی نیز که برای رابطه نزدیک با اسرائیل اراده داشت، یک‌سری چالش‌های جدی نیز با اسرائیل داشت که توضیحاتی لازم دارد حالا آن را باید جداگانه صحبت کنیم. الآن می‌بینیم که در جامعه ما بخشی از مردم رویکرد همدلانه با رژیم صهیونیستی دارند و بخش دیگری از مردم نیز وجود دارند که رویکرد همدلانه ندارند، ولی تقابل جمهوری اسلامی با آن را محل نقد می‌دانند.

همین‌جور لایه‌لایه بیاییم تا به بخش دیگری از جامعه می‌رسیم که صراحتاً می‌گویند ایدئولوژی مقدم بر منافع ملی است؛ اگر منافع ملی‌مان هم قربانی شد، بشود؛ ما وظیفه داریم که با اسرائیل بجنگیم. حالا بماند که در این لایه بعضی‌ها آنقدر تند می‌روند و یک‌جوری حرف می‌زنند که اگر مستمع‌شان باشید، تصور می‌کنید شاید تا سال دیگر ما تل‌آویو را هم تصرف می‌کنیم.

می‌خواهم بگوییم که در جامعه ما طیف‌ها بسیار گسترده است؛ جمع بین کل این طیف‌ها و همراهی کل‌شان با پاسخ ما امر بسیار مشکلی است. ولی درعین‌حال، تصور می‌کنم که پاسخ ما به‌گونه‌ای باید باشد که بتواند بخش قابل‌اعتنایی از جامعه را همراه کند؛ یعنی محدود نشود فقط به آن طیفی که می‌گوید باید بجنگیم. باید به‌گونه‌ای باشد که بخش دیگری از جامعه که دغدغه امنیت ملی و منافع ملی ایران را دارند، نیز با آن همراه کنند. این خیلی بستگی به نوع پاسخ ما دارد. نوع پاسخ ما هم با توجه به واقعیت‌های بیرونی، موقعی نهایی می‌شود که رفتارهای طرف مقابل هم نهایی شده باشد؛ مثلاً یک‌سری واسطه‌ها پیام‌هایی آوردند و بردند، باید ببینیم پیام‌هایی که آوردند و بردند، چه تأثیری در رفتار طرف مقابل دارد. این را هم باید منتظرش باشیم.

ما الآن چندتا سناریوی پاسخ داریم. البته نه یک پاسخ قطعی؛ چون این بستگی به رفتار طرف مقابل و مشخصاً رفتار ایالات متحده دارد. باید ببینیم ایالات متحده الآن چه موضعی عملی و واقعی می‌گیرد و آن را در رفتارش نشان می‌دهد؛ نه موضع و وعده‌های شفاهی آن‌هم پشت پرده.

این انتخابات یک مقداری کمک کرد تا رابطه دولت-ملت به سمت ترمیم برود. حداقل این ادراک را می‌توان در جامعه دید که شکاف دولت-ملت برای بخشی از حاکمیت مسأله شده است و می‌خواهد از شدت این شکاف کم کند. طبعاً در طراحی واکنش ما هم سعی می‌شود که این موضوع لحاظ شود و یکی از نشانه‌هایش هم این است که دیگر خبری از آن رجزخوانی‌های خفن و مبالغه‌آمیز نیست.

علی مجیدی

به‌عنوان سخن آخر، جمع‌بندی بفرمایید.

باید محاسبات دشمن را تحت‌الشعاع قرار داد

پشیمانی از عواقب عملیات، به پشیمانی از امکان‌پذیری عملیات ارجحیت دارد

ما اگر بخواهیم به این فکر کنیم که جواب ندهیم، عملاً به سمت فضای قبل از وعده صادق می‌رویم. ما اگر جواب هم ندهیم، حداقل این باید ذیل یک توافق سیاسی بزرگ باشد؛ تا این نکته برای طرف مقابل جا بیفتد که ایران در عین توان مدیریت تنش، توان بالفعل تشدید تنش را هم دارد. این ادراک نباید خدشه بردارد. اگر این ادراک خدشه بردارد، ما هم در دیپلماسی آسیب می‌بینیم و هم در معادلات نظامی، دشمن می‌تواند از این به بعد در تهران عملیات بیشتری داشته باشد.

آقای وولف ویدز که یکی از تندترین افراد به‌شدت ضد ایران و خیلی هم مایل به اسرائیل است، در یکی از مقالات سه ماه اخیرشان بازدارندگی را به سه نوع تفکیک کرده است: بازدارندگی دفاعی، بازدارندگی ابزاری و بازدارندگی هجومی.

بازدارندگی دفاعی، ابزارهای سخت، تکنولوژیک و نظامی ما است؛ مثل پدافند و غیره. ولی من به بیان خودم می‌گویم که تیم فوتبالی اگر فقط دفاع کند، آخرش گل می‌خورد. هرچقدر هم شما دفاع ده لایه بچینید که این را روزگاری در کشورمان هم دیدیم، آخرش به‌احتمال زیاد گول می‌خورید. فوتبال احتیاج دارد به اینکه کنار دفاع، حمله هم بکنید. گاهی اوقات پندافد هجومی است نه دفاعی؛ یعنی ابزارهای نظامی‌تان یک بحث است، اما یک بحث دیگر این است که شما باید محاسبات طرف مقابل را تحت‌الشعاع قرار بدهید؛ یعنی طرف را از لحاظ عواقب عملیاتش پشیمان کنید، نه از لحاظ امکان‌پذیری عملیات. امکان‌پذیری عملیات یعنی اینکه طرف با خودش محاسبه کند که مثلاً الآن اگر بخواهم هنیه را ترور کنم، ممکن است شبکه من که می‌خواهد این عملیات را انجام بدهد، در برابر سیستم قوی اطلاعاتی ایران، لو برود و من نباید این کار را انجام دهم؛ چون در این صورت، علاوه براینکه عملیات خنثی شده و انجام نمی‌شود، شبکه‌ام هم لو می‌رود و این اشتباه است. لذا تصمیم می‌گیرد که به آن سمت نرود و این می‌شود بازدارندگی تدافعی. بازدارندگی تهاجمی می‌گوید، من می‌توانم هنیه را ترور کنم، ولی عواقبش برای من گران است؛ به این جهت، پشیمان می‌شوم.

این را وولف ویدز حامی اسرائیل و ضد ایران نوشته است؛ البته نه توصیه برای ایران، بلکه دقیقاً برای توصیه به اسرائیل بوده و بعد از وعده صادق هم نوشته است.

با نگاه واقع‌بینانه، بازدارندگی هجومی در فضای فعلی برای ما ضروری است. البته این نافی مذاکره سیاسی نیست. اتفاقاً روی مذاکره سیاسی در یک چارچوبی که مجموعه‌ای از خواسته‌ها و توقعاتی که داریم را تأمین کند، می‌شود ریسک کرد. یکی از خواسته‌های ما همین بازدارندگی است و اگر این در مذاکره سیاسی تأمین بشود، چه‌بهتر. بالاخره بازدارندگی هجومی هم انتخاب اضطرار است، نه انتخاب ایده آل؛ یعنی انتخاب بین بد و بدتر است وگرنه ما هیچ‌وقت به دنبال افزایش تنش نیستیم. ما می‌خواهیم نه‌فقط دشمن، بلکه همه طرف‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای دو نکته را راجع به ایران بدانند:

1ـ ایران توانایی تشدید تنش را دارد.؛

2ـ ایران توانایی مدیریت تنش را هم دارد.

اگر «تشدید تنش» را به عنوان سقف و «مدیریت تنش» را به عنوان کف در نظر بگیریم، وسط سقف و کف می‌شود محل بازی ما. درست مثل یک اتاقی که کف و سقف آن را ساختیم و حالا در بازی کاری می‌کنیم که سقفش بریزد یا کفش خراب. معلوم است که این دیگر محل بازی و تفریح نیست. لذا نباید این را از دست داد و از این حیث، باید پاسخ داد؛ مگر اینکه یک توافق سیاسی مؤثر و واقعی، نه روی کاغذ، صورت گیرد. در آن صورت هم جزئی از توافق این است که باز ایران باید جواب بدهد؛ ولی جوابی که می‌دهد جنبه نمادینش بیشتر است تا جنبه تخریبی‌اش.

از این حیث، ایران باید جواب بدهد، و الّا ما در امنیت ملی‌مان دچار مشکل می‌شویم. اساساً سیاست خارجی در درجه اول متکفل امنیت است؛ تا وقتی امنیت ملی نباشد اصلاً بحث راجع به توسعه و حل مسئله اقتصادی به شوخی شبیه است.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *