مرحوم ابراهیم یزدی در خاطراتش نکتهای را عنوان میکند، میگوید قبل از پیروزی انقلاب، ما سران انقلاب در پاریس بودیم، یکی از روزنامههای انگلیسی سرمقالهای میزند نزدیک به این مفهوم که «پیروزی ِ ندانستن بر ظلم».
ایشان میگوید: «آنجا من خیلی ناراحت شدم و گفتم که ملتی به پا خواسته است، ببین انگلیسها چقدر جنسشان خراب است که نمیخواهند بپذیرند که این ملت همه معترض هستند و شرایط دیگری را میخواهند»
دکتر یزدی در ادامه میگوید «بعد که ما آمدیم و خودم عضو شورای انقلاب و بعد وزیر امور خارجه شدم، هر چقدر ما جلو رفتیم هر اتفاقی که افتاد، رفتم ته آن را نگاه کردم و دیدم، آن «ندانستن» پررنگ است»! و بعد میگوید «هر چقدر جلوتر رفتم حتی وقتی از دولت بیرون آمدم باز هم دیدم همان «ندانستن» عامل اکثر اتفاقات است.»
من به عنوان کسی که در دولت آقای موسوی، در وزارت صنایع و در دولت هاشمی وزارت نیرو بودم و همچنین در مجلس ششم و بعد در دولت خاتمی به وزارت اقتصاد آمدم، واقعاً این حرف را تأیید میکنم، یعنی میزان تصمیمات اشتباهی که به دلیل کم اطلاعی مسوولین در ایران گرفته شد، کم نیست!
این بحث من اصلاً بحث سیاسی نیست که من بگویم این جناح سیاسی بد است یا آن جناح سیاسی خوب است، آن به جای خود، بحث دیگری است. آنچه که باعث شده است که سطح موفقیتها محدود باشد، کمبود دانش تخصصی در اکثر مدیران ارشد است.
چند وزیر و دستیارانش را میشناسید که واقعاً مسایل منطقه را خوب بشناسند، اصلاً کار خودشان را بتوانند در منطقه خوب تحلیل کنند؛ چند وزیر صنایع میشناسید، از اول انقلاب تا حالا، که بگویید عمده صنایع منطقه و رقبایش را میشناخته است، میدانسته که باید به چه بخشهایی برای رشد کمک کند، کارخانجات فرش ماشینی و ماکارونی در ایران بیش از نیاز منطقه است! ابعاد اقتصادی و بانکی هم چنین است؛ البته مثالی که زدم، فقط مثال بود نه اینکه بخواهم بگویم همینها دچار مشکل هستند و دیگر بخشها نه.
مجموعهای که میخواهند کشور را اداره کنند باید از پتانسیل قابل قبولی برخوردار باشند. من در صحبت اولیه هم یک اشارهای کردم که سالهای ۴۲ تا ۵۳ را بررسی کنید، اگر به آن دوره برگردید میبینید که عالیخانی، مهدی سمیعی، یگانه و خداداد فرمافرماییان را میآورند، اینها عموماً سابقهی بانک جهانی و آشنایی با فرآیندهای بانکی و اقتصادی در کشورهای بزرگ را داشتند؛ مثل این میماند که شما یک استاندار را بگویی برو یک بخش را اداره کن و او نیز خودش را دانگرید نداند و قبول کند به آن بخش برود، به استانداری که سابقه دارد بگویید که بخش را اداره کن، مشخص است که آن بخش را خیلی خوب اداره میکند؛ چون فضای بزرگتر از آن را اداره میکرده است. آدمهایی که به ایران آمدند این شرایط را داشتند.
شما کتاب تکنوکراسی آقای دکتر نیازمند که سازمان گسترش نوسازی صنایع ایران را بنیاد گذاشته است، بخوانید؛ واقعاً اینها آدمهایی با پتانسیل بالا بودهاند.
من ۱۱ سال از سال ۵۸ تا آخر ۶۹ عضو هیات عامل سازمان گسترش نوسازی ایران بودم، به روسای مختلف سازمان گسترش میگفتم: نیازمند آنقدر اینجا را خوب سازماندهی و آنقدر خوب بنا کرده است که با این همه خرابکاریهایی که ما داریم میکنیم، خراب نمیشود! پس داشتن آدمهای آگاه و آدمهای مطلع، تشکیلات و سازمان مناسب را به وجود میآورد!
قانون خزانهداری ایران مربوط به ۸۰ سال پیش است؛ چرا آن را اصلاح نمیکنند؟ مشکل چیست؟ میدانید ابعاد خزانهداری در دنیا از نظر اقتصادی چقدر تغییر کرده است؟ اصلاً مگر ابعاد خزانهداری زمان رضاشاه با الان یکی است؟ حجم پول ، میزان گردش کار، تنوع منابع، نحوهی استفاده از منابع، تزریق این منابع در اقتصاد کشور، همهی اینها امروز با ۸۰ سال پیش تغییر کرده است. شما با آن ابزار میخواهید کشور را اداره کنید! هنوز قانون برنامه بودجه ۱۳۲۷ در ایران اجرا میشود.
شما در این ده دوره مجلس بعد از انقلاب ۵ نفر رییس کمیسیون مجلس را نام ببرید که پتانسیل و توان لازم برای بررسی و اصلاح این قوانین داشتند!
مگر کشور ۶ برنامهی توسعه را بعد از انقلاب تصویب و اجرا نکرده است؟ همهی اینها مگر در یک دولت یا یک مجلس بوده است؟ میتوانیم متهم کنیم و بگوییم که این مجلس بد بوده آن خوب بوده است؟ چرا با این برنامهها هنوز تولید سرانهی کشور به سال ۵۶ نرسیده است؟ چرا بهرهوری در حد صفر است؟ اینها حاصل برنامههای توسعه است؟
آن چیزی که میتواند کشور را متحول کند، دانایی است، آن چیزی که ارکان حکومت نیاز دارند دانش و مدیریت است. ما به جای دانستن، مدرکگرایی را در ایران متداول کردیم! امروز کابینهی انگلستان اکثراً لیسانس هستند. پس لزومی ندارد حتماً دکترا باشند، ولی تصمیماتی که میگیرند آگاهانه و بر اساس دانش روزاست…