داستان پیچیده تر از آن است که با رفتن این دولت و آمدن آن دولت به سرانجام برسد. مشکل این است که همه باید به هم باج بدهند و قدرت فائقه وجود ندارد. هر فرقه برای خود ملتی است و زیر بار دیگری نمی رود.
خیابانهای بیروت، صحنۀ اعتراضات دختران و پسران جوان و زنان و مردان میانسالی است که جدای مرزبندیهای مذهبی و تفاوت های فرقه ای و اختلافات حزبی به ناکارآمدی دولت، بیکاری و فساد سیاستمداران اعتراض میکنند.
اعتراضاتی که به بهانۀ وضع مالیات برمکالمات واتساَپ شروع شد ولی اعلام لغو آن موجب فرونشاندن آن نشده است.
صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران نیز این اعتراضات را نه مانند فرانسه «قیام علیه سرمایهداری» توصیف میکند و نه مانند ونزوئلا «توطئۀ غرب» میداند و به نظر میرسد مادام که حزبالله لبنان موضع کاملا منفی اتخاذ نکرده صدا و سیما هم به دیدۀ شک ننگرد.
مهمترین و مشهورترین شعار این اعتراضات «کلن یعنی کلن» است به این معنی که «همۀ مسؤولان مقصرند» و شاید معادل فارسی آن همان ضربالمثل خودمان باشد که « سر و ته یک کرباساند!»
در لبنان چه خبر است؟/ میخواهیم زندگی کنیم…
لبنان، کشور کوچکی است و در طول سالهای پس از استقلال، هنوز به یک ملت، تبدیل نشده و با مسیحیان، سنیها، شیعهها، دروزیها و علویها شناخته می شود.
هیچ یک از اینها نمیتوانند در مقام اکثریت ارادۀ خود را به کُرسی بنشانند و امکان برنامهریزی بلند مدت عملا سلب شده است.
معضلات این کشور به قدری ملموس شده که مهمترین مشکل لبنانیها امروز این است که نمیدانند با این حجم عظیم از زباله چه کنند و بیم دارند زیر کوهی از زباله مدفون شوند.
در لبنان هنوز خانوادههای بزرگ حکومت میکنند و به رغم ظاهر مدرن و الگوی فرانسوی، رابطهها در واقع فئودالی و ارباب – رعیتی است. جدای این هر یک از فرقهها به کشوری تعلق خاطر ویژه دارد.
مهرداد فرهمند روزنامهنگار ایرانی که سالها در لبنان زندگی و فعالیت کرده در یادداشتی نوشته در لبنان به طعنه می گویند سنی ها عربستان را دارند، شیعه ها ایران را، مسیحی ها فرانسه را و الحادی ها هم خدا را!
واقعیت این است که کشورهایی که از فروپاشی امپراتوری عثمانی ایجاد شدند به جز ترکیه که ترکهای عثمانی بنا نهادند هیچ یک نتوانستند در طول این یکصد سال مانند یک کشور مستقل و واقعی در دنیای امروز نقش ایفا کنند و اگر تصور شود عربستان سعودی این گزاره را باطل میکند میتوان یادآور شد که در عربستان، داستان نفت و حضور شرکت های نفتی ماجرا را تغییر داده است.
به هر یک از کشورهای برجای مانده که نگاه میکنی انگار اعضای تکهتکه شدۀ یک پیکرند و هنوز به استقلال واقعی نرسیدهاند. اوضاع عراق را نگاه کنید یا سوریه و یمن را و نیز کشورهای دیگر بر جای مانده از فروپاشی عثمانی پس از جنگ جهانگیر اول را.
در لبنان چه خبر است؟/ میخواهیم زندگی کنیم…
صداها در لبنان بلند است و دولت، ضعیف و به همین خاطر کسی وعدۀ «سعد حریری» نخستوزیر را زیاد جدی نمیگیرد که وعدۀ اصلاح داده زیرا دقیقا مشخص نیست او چه چیز را میخواهد یا می تواند اصلاح کند؟
صداها در لبنان بلند شده چون نسل تازهای برکشیده و این نسل، جوانانیاند که سر در فضای مجازی دارند.
لبنان البته کشور رسانههای آزاد بوده اما روزنامهها هر کدام به یک طیف تعلق داشتند و همۀ صداها را منعکس نمی کردند و نمیکنند حال آن که اکنون شبکههای اجتماعی و فضای مجازی چنین تعهدی ندارند.
پیشتر ها اگر سیاستمدار لبنانی در آمریکا یا فرانسه سرمایه گذاری می کرد و زن و فرزند را به سامان می فرستاد خیلی ها با خبر نمی شدند اما با گسترش حیرت آور رسانه های مدرن، انتقال اطلاعات و انتشار تصاویر به طُرفه العینی میسر شده و امکان مخفی کاری را سلب کرده هر چند در این میان شایعاتی نیز پراکنده و راست و دروغ آمیخته می شود.
تا پیش از ظهور حزب الله و سید حسن نصرالله شیعیان نیز از این اتهامات برکنار نبودند و نبیه بری رییس مجلس هم در آمریکا سرمایه گذاری هایی داشت. با حمایت های ایران اما هم شیعیان موقعیت بهتری پیدا کردند و هم نصرالله به عنوان چهرۀ متفاوتی ظاهر شد.
اردیبهشت 1385 و قبل از جنگ 33 روزه در بیروت از دختر جوانی که بدون پوشش اسلامی رفت و آمد می کرد اما روی کلاسور خود تصویر حسن نصرالله را چسبانده بود پرسیدم او را چرا دوست داری؟ پاسخ داد: چون خانواده اش را به خارج نفرستاده و داشت نطق می کرد که خبر شهادت پسرش را به او دادند و پشت تریبون گفت: دیگر شرمندۀ شما نیستم.
مترجم ما از او پرسید: دیگر چه؟ پاسخ داد: حزب الله اگر نبود اسراییل همچنان در جنوب لبنان بود.
با این حال در تظاهرات این روزها اعتراضات گروهی و طیفی را مستنثنا نمی کند و حزب الله از یک طرف منتقد و مخالف دولت است و از سوی دیگر بیمناک نفوذ اسراییل و سناریوی بی ثبات ساختن این کشور و می دانند توافق دوباره برای روی کار آوردن دولت جدید پروژۀ زمان بر و فرساینده ای است.
آنچه در لبنان جریان دارد نشان می دهد مدرنیسم همان مدرنیته نیست و ظواهر مدرن کفایت نمی کند. در لبنان دموکراسی هست اما این که یکی نمی تواند به اکثریت برسد کار را مشکل کرده و گروه های مختلف را واداشته به همدیگر باج بدهند.
خدا لعنت کند معمر قذافی را که با ربودن یا قتل امام موسی صدر اجازه نداد این کشور از تعلقات طایفه ای رها شود. هر چند او را به عنوان رهبر شیعیان لبنان می شناسیم اما فرقه های مختلف را به هم نزدیک کرده بود و سید حسن نصرالله با همۀ محبوبیت وجه فراشیعی موسی صدر را ندارد.
جنگ سوریه هم به لبنان آسیب فراوان رساند. سوریه حامی لبنان بود اما با بروز جنگ و خون ریزی در سوریه حالا لبنان باید آوارگان سوری را تحمل می کرد حال آن که چنین توانی نداشت: همی گفتم که خاقانی دریغا گوی من باشد/ دریغا من شدم آخر دریغا گوی خاقانی…
این شعر نظامی وصف الحال امروز لبنان است. لبنان انتظار داشت که سوریه دریغاگوی او باشد نه این که لبنانی ها بخواهند مشکل سوریه را حل کنند.
مشکلات سوریه به صنعت گردشگری لبنان هم لطمه وارد کرده و بخشی از مشکلات اقتصادی به همین خاطر است.
تأسف برانگیز است که بیروت که روزگاری عروس خاورمیانه لقب داشت اکنون از عهده دفع و دفن زباله هم برنیاید و این واقعیت امروز لبنان است.
رفیق حریری نخست وزیر فقید و سرمایه دار مشهور لبنان قصد داشت این کشور را به سوییس خاورمیانه بدل کند اما نه فقط در گردشگری که به نظر می رسید بیشتر قصد داشت به بانک داری بها دهد تا عملا به بهشت پولشویان بدل شود چرا که سوییس نیز در واقع محل امنی برای کسانی است که در جاهای دیگر نمیتوانند پول خود را نگاه دارند.
قوانین ضد پولشویی در سال های اخیر اما دست لبنان را در این عرصه بسته و پس از قتل رفیق حریری عملا این امکان مانند گذشته فراهم نیست.
با این همه باز می توان پرسید خواست لبنانی ها چیست؟ پاسخ ساده و روشن است: می خواهند زندگی کنند.
مسیحی، شیعه، سنی، دروزی یا علوی در لبنان بیش از آن که معرف باورهای آنان باشد جنبۀ هویتی دارد و اتفاقا در کنار هم اعتراض می کنند. زیرا اعتراض اصلی آنان به تبعیض است.
جهان امروز به هم پیوسته است و لبنانی ها به خاطر ارتباط با غرب و کشورهای مختلف از اوضاع کشورهای دیگر آگاه اند.
لبنان، به کام خانواده های بزرگ و صاحبان سرمایه شیرین است و کثیری اما به رغم ظاهر مدرن و نام شهروند، رعیت آنان به حساب می آیند.
روشن است که داستان پیچیده تر از آن است که با رفتن این دولت و آمدن آن دولت تازه اگر به سرعت شدنی باشد به سرانجام برسد.
مشکل لبنان این است که همه باید به هم باج بدهند و قدرت فائقه ای وجود ندارد. هر فرقه برای خود ملتی است و زیر بار دیگری نمی رود.
روزگاری جوانان لبنانی به کشورهای دیگر می رفتند و برای خانواده پول می فرستادند. در سال 85 جمعیت خارج و ساکن لبنان را پرسیدم. پاسخ شنیدم از 14 میلیون لبنانی 10 میلیون نفر خارج از این کشور زندگی می کنند اما ارتباط خود را نگسسته اند و پول هم می فرستند.
از آمار کنونی اطلاع ندارم اما پیداست که جوانان لبنانی نمیخواهند سرزمین خود را ترک کنند و در کشورهای دیگر شهروند درجه دو باشند.
انتقاد آنان به سیاستمدارانی است که یک زندگی دو ساحَتی برای خود تدارک دیدهاند. هم در لبناناند و هم در فرانسه یا آمریکا. دم از لبنان میزنند اما زن و فرزند و سرمایه را به دوردستها فرستادهاند.
جوانان لبنانی اما میتوانند به صرف حضور در خیابان این مناسبات را تغییر دهند یا پس از چندی سرخوردهتر از پیش باید به خانه بازگردند؟
در میان روشنفکران ایرانی تاکنون احسان شریعتی بیشترین همدلی را نشان داده و در بیان راهکار گفته است: «نوعی کنفدراسیون منطقهای و همگرایی مانند اتحادیۀ اروپا بدون قوممحوری و تفرق مذهبی راه نجات لبنان است».
او تصریح میکند: اعتراضات عراق و لبنان نشان داد «تنها دموکراسیهای صوری، انتخابات نسبی و نمایندگان رسمی از وکیل گرفته تا وزیر، قادر به بیان مؤثر مطالبات متنوع و حل معضلات مبتلابهِ اکثریت مردم این کشورها نیستند.»