این روزها در برخی سخنرانیها و مقالهها میشنویم و میخوانیم که مثلا فلان وزیری که خانه آنچنانی دارد یا ماشین چند صد میلیونی سوار میشود، چگونه میتواند مشکلات قشر ضعیف جامعه را حل کند؟
این سوال یعنی اینکه اگر مسؤولان فقیر باشند میتوانند مشکلات کشور را حل کنند. این سوال به حاشیه بردن اصل ماجراست. باید از مسؤولان پرسید این ثروت را از کجا آوردهاید؟ اینکه هر کسی ثروت داشته باشد او را با تازیانه خشم بنوازیم، روا نیست.
ثروت داشتن اگر از راه درست به دست آمده باشد، هیچ اشکالی ندارد. اتفاقا باید آن را تبلیغ کرد تا مردم بدانند پول داشتن بد نیست و با دید مذمت به آن نگاه نکنند. در قرآن کریم آمده است:« «وَ أما بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ» (سوره الضحی، آیه ی 11) نعمت های پروردگارت را باز گو کن.
به جای سوال چرا پولداری؟ بپرسیم از کجا آوردهای؟
آیا مسؤولان کشورهای توسعه یافته با فقر خود، مردم کشورشان را به سامان رساندهاند؟ آیا آنها با نخوردن خود، کشورشان را تبدیل به قدرت جهانی کردند.
به جای این سوال که چرا پول داری باید به سراغ این برویم که از کجا آوردهای؟ باید منابع ثروت در ایران مشخص شود. بله، وزیری، نماینده مجلس، قاضی، فرمانده نظامی و … که قبل از پذیرش مسؤولیت، خانهای در مرکز تهران داشته است و بعد از آن بالا نشین شده است قطعا باید توضیح بدهد که چگونه در عرض چند سال این چنین پیشرفت مالی کرده است.
مسؤولی با چنین میزان پیشرفت شاید به فکر جیب خود است نه جیب ملت یا شاید هم به صورت قانونی و از راه های مشروع و متعارف این تغییر اتفاقافتاده است.
باید در مال او جستوجو کرد و حتی اگر پرکاهی از بیتالمال در آن بود را از او گرفت اما نباید فقر را در جامعه نهادینه کرد.
در کشورهای توسعه یافته افرادی که سمت های دولتی، حکومتی یا عمومی را می پذیرند به صورت قانونی یا داوطلبانه، جزییات پرداخت مالیات و دارایی های خود را منتشر می کنند و در این صورت، کسب مشروع یا نامشروع اموال و دارایی ها مشخص می شود.
صرف اینکه کسی پول یا خانه بزرگی دارد به این معنی که او دزد است نیست.
مسؤول در ایران و هر کشوری باید شایستگی، تدبیر و شفافیت مالی داشته باشد. این سه مورد برای یک کارگزار حُسن است نه فقیر بودن. یادمان نرفته آنهایی که شعار ساده زیستی میدادند چه بلایی سر مردم آوردند و چه صدمههایی به زندگی ایرانیان وارد کردهاند. اتفاقا این سبک رفتار به ریاکاری منجر میشود تا خدمت به مردم.
سعدی در گلستان آورده است:
زاهدی مهمان پادشاهی بود چون به طعام بنشستند کمتر از آن خورد که ارادت او بود و چون به نماز برخاستند بیش از آن کرد که عادت او، تا ظنّ صلاحیت در حق او زیادت کنند.
چون بمقام خویش آمد سفره خواست تا تناولی کند پسری صاحب فراست داشت.گفت ای پدر باری به مجلس سلطان در طعام نخوردی گفت در نظرایشان چیزی نخوردم که بکار آیدگفت نماز راهم قضا کن که چیزی نکردی که بکارآید.