تحلیلگر مسائل منطقه با اشاره به اینکه استراتژی تنش صفر ایران با همسایگان عرب خود در حاشیه جنوبی آبراه خلیج فارس میتواند موجب توسعه منطقه شود، گفت: هدف ایران طراحی روابطی متین، پایدار و عملیاتی بدون دخالتهای طرف ثالث در منطقه است.
به گزارش ملایری همبستگی آنلاین، همسایگان، منطقه و جهان سه ضلع سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران هستند که تهران در تلاش است میان آنها تعادلی منطقی و عقلایی برقرار ساخته و از این رهگذر منافع کوتاه مدت و بلندمدت خود را پیش برد. تاثیر و تاثر هر یک از این سه ضلع بر یکدیگر، هوشیاری درباره تعیین اولویتها و خطوط قرمز را درباره آنها ضروری میسازد. به منظور بررسی سیاستهای مربوط به این سه ضلع و اثرات متقابل آن بر یکدیگر، با «نصرت الله تاجیک» دیپلمات بازنشسته و تحلیلگر مسائل منطقه به گفتوگو پرداختیم.
پیگیری سیاست همسایگی جمهوری اسلامی ایران و توجه به کشورهای منطقه به ویژه کشورهای عرب خلیج فارس، یکی از مهمترین دستورکارهای وزارت امور خارجه در یک سال گذشته بوده است. این سیاست را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا توانسته است اعتماد را در منطقه افزایش و تنش را کاهش دهد؟
سیاست خارجی هر کشور از سه مولفه تشکیل شده است: سیاست همسایگی، سیاست منطقهای و سیاست جهانی. این سه نوع یا سه سطح از سیاست بر همدیگر کنش و واکنش و تاثیر و تاثر دارند. در ایران، به دلیل وزن زیاد سیاست جهانی و منطقهای، سیاست همسایگی هم تحت تاثیر وزن آن دو سیاست قرار گرفته و در حقیقت سیاست همسایگی را بدون سیاست منطقهای و سیاست جهانی یا روابط بینالمللی نمیتوانیم تجزیه و تحلیل کنیم.
ضمن اینکه این سه سطح از سیاست نمیتوانند جایگزین هم شوند، یعنی هر کدام در سطح خاص خود موثر و تعیینکننده هستند و هر کدام وزن خاص خود را دارند. ولی اینکه ما فکر کنیم سیاست همسایگی جایگزین سیاست منطقهای میشود یا منطقه میتواند جایگزین سیاست جهانی شود ، اینطور نیست. همه اینها لازم و ملزوم همدیگر و در عرض هم هستند. در چنین شرایطی آن طراحی که بتواند این سه سطح از سیاست را در سه راس مثلث قرار دهد و یک مثلث متوازن و تقریبا شکیل و منظم بسازد، میتواند یک سیاست خارجی موثر، تعیینکننده و پویا که منافع ملی را به شکل حداکثری تامین میکند، ایجاد و اجرایی و عملیاتی کند.
اینکه ما فکر کنیم سیاست همسایگی جایگزین سیاست منطقهای میشود یا منطقه میتواند جایگزین سیاست جهانی شود ، اینطور نیست. همه اینها لازم و ملزوم همدیگر و در عرض هم هستنددر حقیقت، ما باید بدانیم که سیاست همسایگی چه وزنی دارد و چگونه میتواند عمل کند، چرا که اینها در مباحث تئوریک هر کدام جایگاه خاص خود را دارند. اگر ما به این نکتهها توجه نکنیم، مثلا وقتی که یک دولتی میآید و میگوید من میخواهم سیاست منطقهای را، در اولویت قرار دهم، اینجا این مسئله مطرح میشود که حالا سیاست جهانی و روابط بینالمللی ما چگونه خواهد شد؟ یعنی ما نمیتوانیم به جای یک روابط بینالمللی روان و بدون تنش، یک سیاست منطقهای داشته باشیم و آن سیاست منطقهای را جایگزین سیاست بین الملل هم بکنیم. همینطور در مورد سیاست همسایگی. لذا این صرفاً با ادعای دولت یا یک دولت نمیتواند محقق شود، بلکه نیاز به زیرساختهای هم تئوریک و هم عملیاتی دارد و اینکه سایر بخشها هم بتوانند با آن تعامل کنند و همه در یک جهت کار کنند، نه اینکه همدیگر را خنثی کنند.
ما ۱۵ همسایه داریم و طبعاً به دلیل تفاوتهایی که این همسایگان در بخشهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دارند، ما با همسایگان متنوعی روبهرو هستیم. بحث ما اکنون روی خلیج فارس است و به دلیل اهمیت این آبراه و پخش انرژی در چرخش صنعت جهان، این منطقه از یک موقعیت ژئو استراتژیکی برخوردار شده و طبعاً مورد توجه سایر قدرتها، چه قدرتهای جهانی و چه قدرتهای منطقهای، قرار گرفته است. اهمیت خلیج فارس نیاز به توضیح ندارد. دولت چهاردهم تلاش کرده تا تنشهای پیرامونی را کاهش دهد. این سیاست خوبی است. یعنی اگر ما در ایران بتوانیم با همسایگان عرب خود در حاشیه جنوبی آبراه خلیج فارس یک استراتژی تنش صفر داشته باشیم، طبعاً این منطقه میتواند توسعه بهتری داشته باشد.
ولی اینها فقط به خواست هر کشور یا حتی همه کشورها به تنهایی نیست. نیاز به سلسلهای از زیرساختها، اقدامات قبلی و اراده سیاسی یا حداقل همنوایی دارد. یعنی هر کشوری اگر قرار باشد یک ساز ناموزونی بزند، طبعاً آن همنوایی شکل نمیگیرد و این منطقه وارد دوران توسعه و نوسازی خود نخواهد شد، کما اینکه اکنون میبینیم که بعضی از کشورها به درجاتی از توسعه و نوسازی رسیدهاند، ولی چون شرط اساسی برای توسعه، امنیت است، بعضی کشورها نه و تحولات منطقهای نیز، تحت تاثیر تحولات محیطی خود یعنی خاورمیانه قرار میگیرد.
در دولت چهاردهم این توجهی که به همسایگان شده از جهتی مثبت است، ولی همزمان با دولت چهاردهم، به دلیل تحولات خاورمیانه و مشخصاً اتفاقاتی که در فلسطین در سرزمینهای اشغالی، در کرانه باختری، در غزه، سوریه و لبنان افتاده، این تنشهای منطقهای به گونهای رقم خورد که در حقیقت به نوعی تلقی طرفهای ما، چه همسایگان و چه قدرتهای خارج از منطقه، این است که ایران به دلیل آسیب دیدگی بخشی از بازدارندگی خارجی، اکنون در نقطه ضعف است و حالت هژمونی ندارد. لذا این یک زمینه ذهنی را آماده کرده برای اینکه ایران با کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس به هم نزدیکتر شود. هنوز مشخص نیست که این مسیر جدید چگونه کار خواهد کرد. یعنی ما هنوز در ابتدای راه هستیم و منطقه خاورمیانه هم منطقهای لرزان ، ژلهای و ناپایدار است.
لذا به این راحتی نیست که مثلا آقای ترامپ بیاید اینجا و یک سلسله مسائل و مواردی را حالا درست یا نادرست مطرح کند و ما فکر کنیم که اکنون تمام این ایدهها قرار است اجرایی شود. یادمان میآید که او هم در دوره اول ریاستجمهوریاش به عربستان رفت و رقص شمشیر کرد. در آن زمان هم خیلیها فکر میکردند که این مطالبی که او مطرح میکند، محقق خواهد شد، ولی با تحولات اکتبر 2023 دیدیم که اصلاً منطقه به چه سمت و سویی حرکت کرد.
به عقیده من، ما در سیاست همسایگی در اول راه هستیم. مقدماتی در حال طی شدن است و تفاهماتی با کشورها صورت گرفته است. بنابراین، من فکر میکنم که یک مقدماتی برای اعتمادسازی بین ایران و کشورهای حاشیه جنوبی آبراه خلیج فارس صورت گرفته است. هنوز آن فونداسیون یا پی به عقیده من ساخته نشده است و ممکن است تحت تاثیر تحولات دیگری قرار بگیرد، ولی به نظر میآید کشورهای درگیر در این پروسه این اراده را دارند که این راهی را که آغاز کردهاند، ادامه دهند. ولی اینکه آیا همه مسائل در دست آنها است و قابل کنترل است، به عقیده من نیاز به مقداری زمان دارد.
سطح و نوع روابط ایران با کشورهای منطقه یکسان نیست، با برخی چون عمان شراکت استراتژیک و دوستی عمیق دارد و با برخی دیگر در سردی به سر میبرد. برای بهبود این سیاست چه و گسترش کشورهای همراه چه سیاستی باید پیش گرفته شود؟
بله به دلایل عدیده سطح و نوع رابطه ایران با کشورهای مختلف یکسان نیست. زیرا کشورهای حاشیه جنوبی آبراه، مراتب متفاوتی از حیث سابقه روابط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی با ایران دارند. برخی از آنها دارای سوابق تاریخی تعامل با ایران هستند، مانند عمان، و برخی دیگر چنین پیشینهای ندارند. در واقع، کشورهایی وجود دارند که شکلگیری آنها نهایتاً از دهه ۱۹۷۰ میلادی آغاز شده و روابطشان با ایران در سطوح مختلفی قرار دارد. به طور کلی، ما با طیفی از روابط با کشورهای حاشیه جنوبی آبراه خلیج فارس مواجه هستیم. اما این کشورها در یک سازوکار مشترک نیز عضویت دارند؛ پیمان دستهجمعی شش کشور به نام «شورای همکاری خلیج فارس» که پس از انقلاب اسلامی پایهگذاری شد. به نوعی میتوان این شورا را بهعنوان جبههگیری هماهنگ و یکدست در برابر ایران تلقی کرد.
اینکه بهبود این سیاست یا گسترش این روابط ممکن است یا خیر، معمولاً دو پیشنهاد تئوریک یا دو سناریو مطرح میشود: یکی الگوی همکاری دستهجمعی و دیگری الگوی روابط دوجانبه. تاکنون الگوی همکاری دستهجمعی با وجود تمامی پیشنهادهایی که مطرح شده، میان ایران و همسایگان جنوبی شکل نگرفته است. ولی بیشتر روابط، بهصورت دوجانبه با تکتک این کشورها دنبال شده که اگرچه تا حدی موفق بوده، اما به پیشرفتهای چشمگیری منجر نشده است. شاید از لحاظ تشریفاتی، شکلی، پروتکلی و حتی امضای موافقتنامهها، این روابط فعال به نظر برسد، اما در عمل، ما شاهد شکوفایی قابل توجهی در این روابط نبودهایم. بخشی از این مسئله به گرایش خارجی کشورها و ساختار شورای همکاری خلیج فارس بازمیگردد؛ جایی که عربستان نقش “برادر بزرگ” را برای پنج کشور دیگر ایفا میکند. بنابراین، چه از طریق الگوی همکاری دستهجمعی و چه از طریق روابط دوجانبه، تاکنون نتوانستهایم روابطی متین، آرام و شکوفا که زمینهساز تنظیم روابط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی متوازن منطقه ای باشد، برقرار کنیم.
تاکنون الگوی همکاری دستهجمعی با وجود تمامی پیشنهادهایی که مطرح شده، میان ایران و همسایگان جنوبی شکل نگرفته استمتأسفانه در این مدت، نه در روابط دوجانبه و نه در قالب نشستهای مشترک بین شمال و جنوب آبراه، نتوانستهایم گفتمان غالب یا الگویی بر پایه مزیتهای نسبی اقتصادی مکمل بنا کنیم. این خلأ باعث شکلگیری سوءظنهایی از سوی هر دو طرف نسبت به یکدیگر شده است. بخشی از این مسئله به سیاستهای منطقهای و جهانی ایران بازمیگردد و بخشی دیگر به کشورهای جنوبی. حداقل تاکنون من مطالعه یا تحقیق مشخصی ندیدهام که وزن هر یک از این دو طرف را در این عدم توفیق تحلیل کرده باشد. طبعاً ایران میتواند با اصلاح بخشی از سیاستهای خود در این روند تأثیرگذار باشد، و کشورهای عربی حاشیه جنوبی نیز میتوانند نقش مهمی ایفا کنند.
با این حال، مهمترین عاملی که میتواند در این میان نقش تعیینکننده و سازنده داشته باشد، نحوه دخالت قدرتهای خارجی است. متأسفانه این قدرتها معمولاً رویکردی سازنده ندارند؛ بلکه برخورد آنها بیشتر ماهیت تختلاف افکنی و حذفی دارد. اگر به سفر اخیر آقای ترامپ به عربستان ، قطر و امارات توجه کنیم، گذشته از سخنان سخیفش میبینیم که تلاش او بر این بوده است که کشورها را نسبت به هم بدبین کند؛ بهاصطلاح، آنها را به جان هم بیندازد و از یک طرف علیه طرف دیگر سخن بگوید. این رویکرد، بههیچوجه سازنده و کارگشا برای تقویت همکاریهای منطقه ای نیست. در حالی که ما در این منطقه به دلیل مسائل تاریخی، همچنان با مشکلاتی مواجه هستیم که هنوز راهحل مشخصی برای آنها فراهم نشده، اما چارهای نداریم جز آنکه هرچه سریعتر از این فضا عبور کنیم و به سمت فضایی سازنده میان شمال و جنوب آبراه حرکت نماییم.
به طور مشخص بحرین از کشورهای منطقه است که ایران در حال حاضر در پایتخت آن سفارتی ندارد. فکر می کنید مهم ترین چالش پیش روی تهران و منامه در این مسیر چیست با توجه به اینکه ارتباط هایی میان این دو در چندماه اخیر رخ داده است. فکر می کنید دو طرف در مسیری قرار دارند که به از سرگیری کامل روابط منتهی شود؟
بحرین در میان شش کشور جنوبی همسایه ما، واقعاً وضعیت ویژه و بسیار پیچیدهای دارد. بخشی از این وضعیت به پیوستگیهای تاریخی، سرزمینی و جغرافیایی پیشین بازمیگردد و بخشی دیگر به مسائل فرهنگی، مذهبی و ارتباطات گذشته مربوط میشود. از جهت حکمرانی، بحرین تنها کشوری در آن منطقه است که با اکثریتی شیعه و حاکمانی سنی اداره میشود. این مسئله نیز به همان پیوستگیهایی که عرض کردم بین ایران و بحرین در گذشته وجود داشته، بازمیگردد. طبعاً، این موضوع نیازمند فضایی متفاوت برای تنظیم روابط است. یعنی ما با بقیه کشورها، اصل طلایی رعایت حسن همجواری را داریم اما در مورد بحرین، ما به بیش از رعایت حسن همجواری نیاز داریم.
برای ترمیم رابطه با بحرین نیازمند فضایی متفاوت هستیم. یعنی ما با بقیه کشورها، اصل طلایی رعایت حسن همجواری را داریم اما در مورد بحرین، ما به بیش از رعایت حسن همجواری نیاز داریم.یافتن چنین فضایی برای سیاست خارجی ما، بهویژه سیاست همسایگیمان، بسیار تعیینکننده است. این موضوع بر سیاست منطقهای و بینالمللی ما نیز تأثیر خواهد گذاشت؛ به گونهای که ما بتوانیم حساسیتها و دغدغههای دو طرف را بهدرستی رعایت کنیم. مثلاً ارتباطات و همکاریهای دو کشور باید به گونهای باشد که هم موجب ارتقای استانداردهای زیست سیاسی و اجتماعی اکثریت شیعیان در آن کشور شود، به طوری که مردم بحرین خود مسأله اکثریت و اقلیت را در داخل کشور حلوفصل کنند، و هم ما بدون دخالت در امور داخلی آنها، رابطهای متین و متوازن با حکومت و مردم آن کشور داشته باشیم. این رابطه باید به گونهای باشد که تأثیر منفی بر سایر ابعاد روابط ما، چه با بحرین و چه با دیگر کشورها، نگذارد.
با این مقدمه، به عقیده من و با توجه به ملاقاتها و ارتباطاتی که در دوره اخیر شکل گرفته، که بخشی از آن از دولت سیزدهم آغاز شد و در دولت چهاردهم نیز ادامه پیدا کرد، به نظر میرسد دو طرف در مسیری قرار گرفتهاند که وضعیت قبلی را بازسازی و از آن فضا عبور کنند. هدف این است که بتوانیم روابطی متین، پایدار و عملیاتی بدون دخالتهای طرف ثالث طراحی و اجرا کنیم. شرایط داخلی ایران و همچنین شرایط منطقهای که به نوعی بر ایران تحمیل شده، در این وضعیت مؤثر هستند. انشاءالله باید دید که به کدام سو خواهیم رفت.
بازگشت به ریل روابط عادی با همه همسایگان چه مزایایی را عاید ایران خواهد کرد؟
مزیتهای روابط عادی در قدم اول این است که محیط پیرامونی ایران را امن میکند. طبیعتاً هر کشوری تلاش دارد که علاوه بر تأمین امنیت داخلی، امنیت مرزهای خود و در گام بعدی، امنیت سیاسی و روانی ناشی از ارتباطات روان و متین با همسایگان را نیز فراهم کند. رعایت حسن همجواری و داشتن روابط شکوفا با کشورهای همسایه میتواند نقش بسیار مؤثری در تأمین این سطوح متفاوت امنیت را ایفا کند. این وضعیت، به گونهای است که کشور از ناحیه همسایگان یا از طریق آنها آسیبپذیر نباشد.
به عقیده من، این سطح، حداقل کاری است که باید انجام شود. اما اگر بخواهیم از این حداقل عبور کنیم، باید توجه داشت که هر یک از کشورهای همسایه دارای مزیتهای نسبی خاص خود هستند؛ از نظر اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی. زمانی که تبادلات انسانی به صورت آزاد انجام شود و مردم بتوانند به شکل عادی و بیمانع رفتوآمد کنند، همین روان بودن تبادلات انسانی زمینهساز شکلگیری الگوهای همکاری خواهد شد—بهویژه در حوزه اقتصادی و تجاری، و البته همچنین در حوزه فرهنگی. در پی آن، این همکاریها به حوزه سیاسی نیز تسری خواهد یافت.
در نتیجه، چنین روابطی بار سیاست خارجی کشور را کاهش میدهد. به این معنا که وقتی روابط کشور با همسایگان، روتین، آرام و سازنده باشد، سیاست خارجی دیگر نیاز ندارد که هم و غم خود را صرف مسائل ریز و جزئی هر کشور بکند، بلکه میتواند تمرکز خود را بر مسائل و چالشهای عمدهتر معطوف سازد. بنابراین، به عقیده من نباید مزایا و فوایدی را که میتوان از روابط با همسایگان به دست آورد دست کم گرفت. این روابط میتوانند در ابعاد مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و حتی در سطح روابط انسانی، تأثیرات بسیار مثبتی داشته باشند.
دونالد ترامپ رئیس جمهور امریکا در قالب تور منطقه ای از عربستان، قطر و امارات دیدار خواهد کرد. یکی از محورهای این سفر بحث ایران و توافق با ایران است. فکر می کنید رفت و امدهای وزیر خارجه ایران به این کشور پیش از حضور ترامپ در منطقه چه پیامی دارد و انتظار این کشورها از ترامپ در مذاکرات با ایران چیست؟
در بخشهایی از سوالات قبلی، اشارهای مختصر به سفر ترامپ به منطقه داشتم. ما در منطقهای توسعهنیافته زندگی میکنیم، یا حداقل در ابتدای مسیر توسعه قرار داریم. همه ما در این منطقه در دسته کشورهای توسعهنیافته قرار میگیریم. تلقی همسایگان جنوبی ما این است که یک ایران قدرتمند، حالت هژمون پیدا میکند و بنابراین آنها بهدنبال تضعیف ایران هستند. تحولات منطقه و خاورمیانه عملاً به ضرر ایران رقم خوردهاند. این شرایط، از نگاه کشورها، فرصت مناسبی برای بازتعریف روابط ایران با اعراب تلقی میشود.
سفر ترامپ یک سفر صرفاً سیاسی نبود؛ اهداف او در منطقه بیشتر اقتصادی بود و در راستای جذب سرمایه صورت گرفت.به عقیده من، بخش اعظم این رفتوآمدهای وزیر امور خارجه ناشی از سیاست ایران در این دوره است. برخلاف دوران برجام که در آن اطلاعرسانی و ارتباط با کشورها، بهویژه کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس، تا حدی کمرنگ بود — که البته بخشی از این امر ناشی از زیادهخواهی آنها بود، چون تمایل داشتند بهصورت مستقیم در مذاکرات دخیل باشند، موضوعی که ایران با آن موافق نبود — در عین حال، ما نیز به نوعی دچار غفلت تاکتیکی شدیم و اطلاعرسانی و ارتباطات لازم را برقرار نکردیم. طبیعتاً آنها هم از منابع دیگر تغذیه اطلاعاتی شدند و جریانی مخالف برجام شکل دادند و در جهت تخریب آن نیز اقدام کردند.
با این حال، در دوره جدید، به نظر من استراتژی مناسبی در جهت اطلاعرسانی اتخاذ شده است. رایزنیهایی که با چین، روسیه، اروپا و کشورهای عربی صورت گرفته، بیشتر در همین قالب بوده و کمتر به مسئله سفر ترامپ ارتباط دارد. سفر ترامپ یک سفر صرفاً سیاسی نبود؛ اهداف او در منطقه بیشتر اقتصادی بود و در راستای جذب سرمایه صورت گرفت. در واقع، سفر ترامپ بیش از آنکه با اهداف سیاسی باشد، تلاشی برای جذب سرمایه و ایجاد نوعی بازار برای کار و کالا است.
از سوی دیگر، کشورهای منطقه هم دارای منابع مالی فراوانی هستند؛ هم به دلیل غیاب ایران در بازار نفت و مسائل مشابه، و هم به دلیل جاهطلبیهایی که برای ورود به بازار جهانی انرژی، کالا، فناوریهای نوین، هوش مصنوعی و سایر صنایع دیجیتال دارند. اینها نکاتی است که مورد توجه ترامپ قرار گرفته تا بتواند با بهرهگیری از امکانات مالی این کشورها و انعقاد قراردادهایی، از طریق فروش خدمات مهندسی، اقتصاد آمریکا را رونق ببخشد.