«رشت» و «کرمانشاه» دو کلانشهر در نواحی شمالی و غربی ایرانند که ریز شدن در جزئیات فرهنگی، اجتماعی و سیاسیشان نتایج جالبی به دست میدهد.
در ابتدا جالب است بدانید سرمایه فرهنگی هر دو شهر که مرکز استانهایشان نیز هستند در مقایسه با مراکز استانهای همجوارشان، سرمایه بزرگتری است. هر دو شهر در میان نواحی شمالی و غربی به نوعی مرکزیت اجتماعی دارند و تحرکات سیاسی درهر دو شهر میتواند، بر فضای سیاسی استانهای همسایهشان اثرگذار باشد.
این درحالی است که در هر دو شهر تا بخواهید پروژههای عمرانی ناتمام پیدا میکنید و هر دو کلانشهر با خیابانهای کوچکشان از ترافیک روزافزون رنج میبرند و عزم به راهاندازی خطوط اتوبوسهای تندرو در رشت و مونوریل در کرمانشاه، تاکنون این مشکل را حل نکرده است.
اما در میان همهی این شباهتها، وضع آشفتهی شوراهای شهر و تعلل در انتخاب شهردار یکی از جالبترین شباهتهای ممکن است. جزیره جزیره شدن در شوراهای شهر رشت و کرمانشاه و داشتن اعضایی که عاشق آبستراکسیوناند از دیگر شباهتهای شوراهایی است که گویا جز بازیهای سیاسیشان چیز دیگری نمیدانند.
اما مسئلهای که نام نهاد شوراهای اسلامی این دو شهر را بیش از پیش بر سر زبانها انداخت، پس از رفتن مسعود نصرتی و استعفای آرش رضایی، شهرداران قبلی رشت و کرمانشاه رقم خورد. اگرچه علت بی شهردار شدن این دو شهر در دوره آخر این دو شورا دلایل متفاوتی داشت اما قصه یکسانی را رقم زد.
مرگ کلانشهرها در جنگِ قلندرهای بلدیه
آرش رضایی، دلیل استعفای خود را همدل نبودن اعضای شورای شهر کرمانشاه با او و شفاف نبودن برنامهها در شهرداری اعلام کرد اما مسعود نصرتی به سودای کسب قدرتی بیشتر راهی وزارت کشور شد تا رشت بماند و خطوط سامانه اتوبوسهای تندرو که مسعود نصرتی نیمی از آنها را برچید و برچیدن نیم دیگرش به عمر حیات سیاسیاش در رشت نرسید.
هر دو شهر قلندرهای قهرمانی در شورا داشتند که به وقتش میتوانستند سر بتراشند و جلوهگری کنند. انتخاب محمدحسن علیپور، پاکبان رشتی، و ابراهیم مرادی مجری شبکه زاگرس کرمانشاه، بر طبل احساسات بخشی از مردم این دو شهر میکوبید اما بی شک همهی آنهایی که علیپور را راهی عمارت اخوان کردند و ابراهیم مرادی را به ساختمان سبزه میدان کرمانشاه فرستادند فکر نمیکردند نمادهای مردمگرایی شورا رنگ عوض کنند و به اکثر مجادلات و انتفاعات سیاسی شهر ورود کنند.
انتخاب شهردار پس از آرش رضایی و مسعود نصرتی آن قدر طول کشید و گرفتار دستهبندی های سیاسی شد که زمزمههای انحلال هر دو شورا از فرمانداری رشت و کرمانشاه بلند شد. جلسات متعدد اما بی نتیجهای انجام میشدند، اعضا غیبتهایی بی دلیل داشتند و گاهی این سرباز زدن از مسئولیت حضور تا به حدی بود که جلسات با به حد نصاب نرسیدن از رسمیت خارج میشد. اما این «کرمانشاه» و «رشت» بودند که با چالههای خیابانها و طرحهای شهری نیمهتمامشان فرسوده میشدند.
اگرچه کرمانشاه از زمان استعفای آرش رضایی تا انتخاب سعید طلوعی به عنوان شهردار، با سرپرستی حامد لعلبخش اداره میشد اما قاعده بازی در شورای شهر رشت اصلا چنین ساده نبود.
شوراییان رشت و به ویژه آنها که با مهر «لیست امید» به شورا راه یافته بودند، هر بار سعی میکردند تا با یک ائتلاف هوشمندانه پای خود را در مرکز قدرت اصلیترین نهاد شهری رشت محکمتر کنند.
فرهام زاهد، اسماعیل حاجیپور و احمد رمضانپور سه عضوی بودند که دوبار سعی کردند با پیشنهاد حامد عبداللهی و حجت جذب به وزارت کشور، همکاران خود را بر مسند قدرت بنشانند و از مدخل چنین قدرتی آینده سیاسیشان را بخرند. با وجود اینکه اکثر فعالان رسانهای و سیاسی رشت به این اعضا نسبت به مصوبات وزارت کشور هشدار داده بودند اما این اعضا با بی توجهی به این هشدارها آب را در هاون خودشان میکوبیدند.
مرگ کلانشهرها در جنگِ قلندرهای بلدیه
در بدیعترین توجیهی که از سوی فراکسیون امید شورای شهر رشت ارائه شد، احمد رمضانپور پس از معرفی حجت جذب به وزارت کشور در مصاحبه با تسنیم گفت: «بخشی از این سابقه به حضور وی در مجتمع دخانیات گیلان برمیگردد که در تبصره 5 آییننامه جدید وزارت کشور در مورد شرایط این دسته از افراد پیشبینیهایی انجام شده است.»
دو کلیدواژه «تبصره» و «پیشبینی» میزان اشراف رمضانپور به موضوع را بیان میکرد و نشان میداد اغلب اقدامات او و همکارانش تماما با حدس و استمساک به احتمالهایی است که ممکن است وجود داشته باشند.
این درحالی بود که در یک بازی موازی، گروههای سیاسی در کرمانشاه در تلاش بودند تا «آرش طلوعی» که سابقه همکاری در شهرداری مناطق تهران را در کارنامه داشت و از قضا رابطهاش با محمدباقر قالیباف هم بد نبود، شهردار کرمانشاه شود.
برخی از رسانههای استان این تلاش را خیز دوبارهی قالیباف برای انتخابات ریاست جمهوری دور بعد تلقی کردند و اعتقاد داشتند قالیباف در تلاش است تا با استفاده از تنوع قومیتی کرمانشاه، رای این منطقه را جذب کند.
پس از تمام این حاشیهها و زمانی که افکار عمومی به ناکارآمدی شوراهای شهر کرمانشاه و رشت مطمئن شده و زمزمههای انحلال این نهادها شدت گرفته بود، بالاخره اعضای آن مجبور شدند با اکثریت آرا شهردار شهرهایشان را انتخاب کنند.
حال در این مرحله از بازی و پس از تمامی مخالفتها، حاضر نشدن در جلسات، تاکید بر اهداف حزبی و مافیاهای شورا، به یکباره بر لزوم وحدت تاکید کردند و اولین گزینهای که دم دستشان بود را با اکثریت آرا شهردار کردند.
حسین علیقلیزاده شهردار رشت شد و آرش طلوعی هم به ساختمان قدیمی میدان شهناز کرمانشاه کوچ کرد. این درحالی بود که نه شصت و ششمین شهردار رشت بومی بود و نه هشتادمین شهردار کرمانشاه قرابتی با شعارهای آرمانگرایانه جماعت شورانشین داشت.
گویی معامله بر سر ماندن یا نماندن خود شوراییان بود که باید با اکثریت آرا سند عدم انحلال خود را امضا میکردند تا کماکان به بازیهای سیاسی و جنگ قدرتشان ادامه دهند.
اکنون، درحالی که حکم انتصاب سعید طلوعی به عنوان شهردار کرمانشاه توسط وزیر کشور امضا شده و یکی از کلانشهرها سرانجام پس از دو فصل یک شهردار به خود دید، اما کلانشهر دوم همچنان بی شهردار مانده و بر پیشانی حسین علیقلیزاده، معجزه سوم شورای شهر هم رشت هم مهر تایید زده نشد.
حال اینکه فرصت دوباره به شورای شهر رشت چقدر میتواند کارساز باشد و چقدر به ماراتن شهردار نداشتن رشت پایان میدهد، مسئلهی تازهای است که رشت و مردمانش باید به انتظارش بنشینند.
انتظاری احتمالا بیهوده…